زبیدی

لغت نامه دهخدا

زبیدی. [ زُ ب َ ] ( اِ ) زوبیدی. نوعی ماهی است در خلیج فارس.

زبیدی. [ زُ ب َ ] ( ص نسبی ) نسبت است به زبید که قبیله ای قدیم است ، و همه قبایل زبیده به زبید اکبر بازگشت میکنند، و عده ای از صحابه و علما بدین نسبت مشهورند. ( از انساب سمعانی ). || نسبت است به زبید، قبیله ای بزرگ از قبایل یمن. ( از دائرةالمعارف بستانی ). || منسوب به زبید ( بطنی از بطون قبیله تمیم ). ( تنقیح المقال از ریحانة الادب ). || منسوب به زبید، بطنی از قبیله طی. ( ریحانة الادب از تنقیح المقال ).

زبیدی. [ زُ ب َ ] ( اِخ ) ابراهیم بن علأبن ضحاک بن مهاجر حمصی زبیدی ، مکنی به ابواسحاق و مشهور به ابن الزبریق و زبریقی. وی را از آنرو زبریقی یا ابن الزبریق خوانند که بعضی اجداد او را نام زبریق بوده است. زبریقی از اسماعیل بن عیاش و بقیةبن الولید روایت دارد و ابوحاتم رازی و دیگران از او روایت کنند. ( از لباب الانساب : زبریقی ).

زبیدی. [ زَ ] ( اِخ ) ابوالفتوح بن عبداﷲبن ابی عتامة ( از زبید یمن ). وی برادرزاده حسن بن محمد قاضی یمن و خود یکتای عصر خویش است. صاحب البیان و همچنین خاندان او که جلیل ترین خاندان های زبیدند از او نقل کنند. ( از تاج العروس ).

زبیدی. [ زَ ] ( اِخ ) ابوبکربن مضرب ( از زبید یمن ). ناشر مذهب شافعی در یمن در 400 هَ. ق. است. ( از تاج العروس ).

زبیدی. [ زُ ب َ ] ( اِخ ) ابوزرعةبن ابراهیم دمشقی ( از قبیله زبید حجاز ). از عطاء و خالدبن العجلاج روایت کند. سعیدبن هلال و محمدبن سعید نیشابوری بن شاپور( سابور ) از او نقل حدیث کنند. ( از انساب سمعانی ).

زبیدی. [ زَ ] ( اِخ ) ابوعلی ، فقیه و محدث زبید است. ابن بطوطه در سفرنامه خود از او یاد کند. رجوع به سفرنامه ابن بطوطه ترجمه محمدعلی موحد ص 242 شود.

زبیدی. [ زَ ] ( اِخ ) ابومحمدبن شعیب بن حجاج ( از مردم زبید یمن ). از ابوحمه زبیدی روایت داردو طبرانی از او نقل حدیث کند. ( از انساب سمعانی ).

زبیدی. [ زَ ] ( اِخ ) احمد، ملقب به شهاب الدین مکی. بگفته ابن طولون ، مردی مترجم بود و بدمشق رفت تا از آن راه به روم ( ترکیه ) سفر کند اما در حلب بسال 938 هَ. ق. درگذشت. ( از شذرات الذهب ج 8 ص 228 ).

زبیدی. [ زَ ] ( اِخ ) احمدبن احمدبن عبداللطیف شرجی ، ملقب به شهاب الدین و معروف به زبیدی ( 812 - 893 هَ. ق. ) محدث بلاد یمن در عصر خویش است. وی در اصل از شرج ( موضعی در نواحی مکه ) است سپس به زبید رفته و در آنجا شهرت یافته و هم در آنجا درگذشته. او راست : «التجرید الصریح لاحادیث الجامع الصحیح »، این کتاب که مختصر صحیح بخاری و معروف به مختصر زبیدی نیز هست بچاپ رسیده است. دیگر ازمؤلفات او «طبقات الخواص » در سیرت اولیاء یمن ( طبعشده ) و «الفوائد» ( طبع شده ) و «نزهة الاحباب » است درادبیات. ( از اعلام زرکلی چ 2 ج 1 ص 87 ). و در حاشیه ٔهمین صفحه آمده : رجوع به العقیق الیمانی ( نسخه خطی )، الضوء اللامع ج 1 ص 214 و لحظ الالحاظ ص 259 و معجم المطبوعات ص 1113 شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

عبد العزیز بن عمر بن حجاج متوفی صد و دو هجری از والیان و سرداران دلاور عصر مروانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زبیدی (ابهام زدایی). زبیدی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • ابوالفیض مرتضی زبیدی، مشهور به مرتضی زبیدی، متبحر در لغت و حدیث و رجال و انساب و از بزرگان اهل تصنیف• حسین بن مبارک زبیدی، مکنی به ابوعبداﷲ و مقلب به سراج الدین و ابن الزبیدی، از محدثان• عمرو بن حجاج زبیدی، از سران و فرماندهان ارشد سپاه عمر بن سعد در کربلا• محمد بن حسین زبیدی اندلسی، محمد بن حسین زبیدی اندلسی، صاحب قالی و از علماء لغت• وجیه الدین عبدالرحمان بن علی شیبانی عبدری زبیدی یمنی، ملقب به وجیه الدین (محرم ۸۶۶- ۹۴۴)، مورخ، محدث و فقیه شافعی
...

پیشنهاد کاربران

زُبیدی در زبان گُرجی مصداق ( ( زودترازهمه بودن وزودترازتمام مردم جهان خلق شدن ) ) است یعنی مردمانی که سلسله جداعلای آنها قدمتی به طول خلقت اولیه آفرینش انسان ازابتدا تا هم اکنون دارد،
سلسله متصل وغیرمنقطع اجدادی یک قبیله ونژاداز ابتدا تا انتها. عُبیدی= نژاد طولانی فرعی یک قبیله. زُبیدی= نژاد طولانی مستقل و اصیل وسرشاخه اصلی ومهم خلقت بشریت
...
[مشاهده متن کامل]

زُبیدی = ( ( اصحاب کشتی نوح ) ) در طوفان زمان حضرت نوح . بنابراین اقوام زبیدی درجهان بیش از تمام اقوام قدمت تاریخی دارند یعنی یکی از شاخه های اصلی بدوی= تولد، بشریت هستند
آقای سعید گوگونانی بانام خانوادگی فعلی ( ( راستین ) )
درکتاب آخوره علیا خلف قهستجان آورده : ( ( یک تیره از فامیل مقدسی به ( ( زوبیدانی ) ) معروفند. ) ) البته تلفظ دقیق آن ( ( زوبیطانی ) ) یا ( ( زوبیطاشویلی ) ) به معنی اجداد بسیارقدیمی وریشه دار وباستانی چندهزارساله و قوم اصل ونسب دار پرقدمت و دارای تاریخ معین و مشخص است. بنابراین زبید و زوبیطا ، قدمت تاریخی وفرهنگی بشریت در قفقاز ، یمن ، عراق وسوریه و. . است
...
[مشاهده متن کامل]


مترادف های زبیدی عبارتند از : پادشاه، زوباش، سردار نظامی، مامور حکومتی، ولیعهدشاه، دستگاه حکومتی
سلطان . یعنی زبیدی به کس یا کسانی گفته می شود که درامر حکومت داری سابقه تاریخی و توارثی چندهزارساله دارند خواه عرب یافارس یا ترکمن یا اقوام دیگرباشند یا خواه دریک خانواده تنها مانند یک خان وخواجه وشاهزاده
...
[مشاهده متن کامل]

زندگی مورد پسند خود را داشته باشند وسنداین سخن ریشه درتاریخ باستانی شفاهی ومیدانی جهان دارد

زبیدی به گواه تاریخ یعنی کسانی که ( ( ذوبیت ) ) هستند یعنی آنچه یک بشر درخانه خود به آن نیازمنداست را داراهستند مانند: قدرت علمی و فقهی ، قدرت شعر سرایی ذاتی، قدرت زیبایی خدادادی چهره واندام، قدرت وفورنعمت چون یمن خوش آب وهوا، خانه پربرکت کعبه، کوفه وبصره وشام واهواز پر ازتجارت و پرآب ، قدرت تفکر وتدبیر وتعقل بالا وعدم ساده لوحی وزیرباربیگانه رفتن
...
[مشاهده متن کامل]

قدرت مدیریت حاکمیتی وفرماندهی وسرداری نظامی بالا

زُبیدی طایفه است از اعراب قریشی که چون در شهرمکه عربستان ودرجوارخانه کعبه زندگی می کردند آنها را ( ( ذوبیت الله المسجدالحرام ) ) یعنی ساکنان وصاحبان وهمسایگان خانه کعبه می نامیدند ولی استعمال ذوبیتی بصورت
...
[مشاهده متن کامل]
زُبیدی تسهیل لفظ درگویش عمومی است بنابراین زبیدی یعنی ( ( از اهالی شهرمکه ) ) البته عبدالشمس جد زبیدیها اصالت اولیه اش مکی است

بپرس