زنانه

/zanAne/

معنی انگلیسی:
female, feminine, lady, unmanly, womanish, womanlike, womanly, womens

فرهنگ فارسی

قبیله بزرگی در مغرب بوده

فرهنگ عمید

۱. زن مانند، مانند زنان.
۲. درخور و مناسب زنان: لباس زنانه.
۳. مربوط به زنان: بحث های زنانه.

فرهنگستان زبان و ادب

{feminine} [مطالعات زنان] ویژگی ای که در فرهنگ مردسالار برای ظاهر زن یا رفتار او قائل می شوند

مترادف ها

female (صفت)
زنانه

womanish (صفت)
زن صفت، زنانه، مربوط به زن یا زنان

womanlike (صفت)
زن صفت، زنانه، شبیه زن، زن مانند، مثل زن

womanly (صفت)
زنانه، در خور زنان، مثل زن

wifely (صفت)
زنانه، در خور زنان، مثل زوجه، دارای نگاه زنانه

فارسی به عربی

انثی

پیشنهاد کاربران

بانوانه. [ ن ُ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) زنانه. همچون زنان. به رسم زنان. به آیین بانوان :
خواست تا بانوی فسانه سرای
آرد آیین بانوانه بجای.
نظامی.
عورتانه. [ ع َ / عُو رَ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن. زنانه. ( ناظم الاطباء ) .
مادگانه. [ دَ / دِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) همچون مادگان. زنانه. ( فرهنگ فارسی معین ) :
تا ز درج کمر گشاید قند
گویدش مادگانه لفظی چند.
نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 147 ) .
فرومی خواند از این مشتی فسانه
در او تهدیدهای مادگانه.
نظامی.
و رجوع به ماده شود.
a girl thing
زنینه. [ زَ نی ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی، اِ ) زن. امراءة. ( فرهنگ فارسی معین ) . از جنس زن :
که از دستش نخواهد رست یک تن
اگر مردینه باشد یا زنینه.
ناصرخسرو.
نیز همان شب زنینه ای خواب دید. ( معارف بهاء ولد، از فرهنگ فارسی معین ) .
لطافت، زیبایی، ظرافت

بپرس