سربازی کردن


مترادف سربازی کردن: خدمت کردن، خدمت وظیفه انجام دادن، جان فشانی کردن، جان بازی کردن، سر باختن، فداکاری کردن

معنی انگلیسی:
soldier, to serve in the army

لغت نامه دهخدا

سربازی کردن. [ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فداکاری کردن :
که سربازی کنیم و جان فشانیم
مگر کاحوال صورت بازدانیم.
نظامی.
|| خدمت نظام وظیفه کردن. خدمت سربازی کردن.

فرهنگ فارسی

فداکاری کردن یا خدمت نظام وظیفه کردن

مترادف ها

soldier (فعل)
سربازی کردن

فارسی به عربی

جندی

پیشنهاد کاربران

بپرس