سماوات

/samAvAt/

برابر پارسی: آسمان ها

لغت نامه دهخدا

سماوات. [ س َ ] ( ع اِ ) ج ِ سماء،آسمان. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

آسمانها، جمع سمائ، سموات جمع گویند
( اسم ) جمع سمائ آسمانها .

فرهنگ عمید

= سما

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَمَاوَاتٍ: آسمانها
ریشه کلمه:
سمو (۴۹۳ بار)

پیشنهاد کاربران

سَمَند سَماوات به سبک مینایی
سکوت کن، سکوت، ای سام، ای سمند سمسام
برو از پی علم، شاه راهه ی نور، سهند سمسام
بِنِگَر چند بیت، باز کن چشم دلی با صَبرِ بَصر
نَرود از کَف، عمر گران، مَده آن را به هَدَر
...
[مشاهده متن کامل]

بزن زانوی ادب، نوش کن سَمنو با آداب ادب
تا شوی دیبا و مُبادی آداب، در این آبادِ ابد
بنشین در صومعه، بگشای دَربِ دِلْ، عِصمت آموز
مسطور، سطر دلی، سمنگان، در دل و دانش آموز
ساری است سِرِّ نهان، مستور، سیرت اَسرار
گر بگیری تصمیم، مُصَمَّم با جِدیَّت و اِصرار
زشَه تارم اسرار، ساقی کوثر، نور ولایت، حیدر کرار
رخنه در ایمان و نور خدا به رویت گردد آشکار
نور خدا را، رونق آب حیات، در کلاهی پُر تَتَر
اندرون حُجب، آب حیات را شهابی پرشتاب و مُستَتَر
بُگشای طوطی چشم، اَندَر حَدَقه، پُر کن قَدَحی
صاف کن جوهرِ تن، مُروار، مثال گوهر، اندر صَدَفی
چشم دل باز کن و رونق نور و سیرت اسرار ببین
نظر حیدرکرار، کَرمِ ساقی کوثر، طینت افکار ببین
چشم نگهدار و دل قوی دار، مَبَرَش بِچراگاه سمندر
تا شود چشم دل پاک و ستبر سینه مثال سَنگر
کسب دل و دلدار، شوی دلاور، یار و دیاری پردل و یاور
نکنی سِمسار، سَر و سامانِ امانت، نظرگاهِ هر بُزدل کافر
مَکُنَش سرد، سَمند وجود را، مَبَرَش بِسَردگاه سَمَندر
نَدهی دل به دلِ هر بی دلِ کافر، جاسوس، مثل سَمَندر
دل قوی دار ای سمند سمسام، نشوی، مجوس و مسموم سَمَنْدَر
بِکَش افسار هَوَس، نشوی مُوَسْوِسِ این اِبْلیس مُلَبَّس
نشوی مغلوبِ دسیسه، مُلَثْلِث این ثالوثِ مُثَلَّث
نَکند سُرخ، چو مِسمار، یا که سرسام، مثل سَماور
تو بگیر سَمَنی را سوسن و سنبل در سَمَنِستان
نه که آن سردِ زمین، زمهریری، زَمَنی در زَمَنِستان
بتازان سمند وجودت از پی علم به هر گوشه ی بازآر
مَکُنَشْ سردِ زمین، سَمند سَمین، وجودت مَده آزار
چه مُسَمّاست سمند وجودت، ای مُسَمّای وجود
چه مُسَمّاست سامیار وجودت، ای سامیار وجود
بده سَر را سَر و سامان، نشوی سرد زمین، مثل سَمندر
بده سر را سر و سامان بشوی مرد سمین مثل قلندر
گر بگیری تصمیم، مُصَمَّم با جِدیَّت و صَمصام
نَشَوَد وسواس، اسماعیل وجودت، سَمَندِ سَمسام
سَمن افشانند عَرشیان، یاسَمن های سَماوات
بگیر عَزم سَماوات، چه مُسَمّاست، سور سَماوات
سامِ سمسام! چو بگیرد سر و سامان را آغازِ سَماع
قُدسیان، سَمن اَفشان، تورا صاحبِ اَسماع در آغوش شَماع

سماوات به معنای آسمان ها که هفت تا می باشند ؛ یکی ظاهری ؛ آفاقی ؛ واقعی ؛ عینی ؛ شهودی و تجربی و شش تا باطنی ؛ انفسی ؛ محض و غیبی و غیر تجربی در خاک هستی یا وجود انسان که میتوان آنرا منظومه شمسی انسان نامید که خورشید مرکزی آن خویشتن هرکدام از افراد انسانی می باشد .
بطوری که اهل لغت گفته اند کلمه ( سمأ ) به معنای هر چیزی است که بر بالای سر ما قرار گرفته باشد،
پس ( سماوات ) عبارتند از طبقاتی از خلق جسمانی و مشهود که بر بالای کره زمین ما واقع شده ، و بر آن احاطه دارند، و احاطه داشتنش بدین جهت است که زمین کروی شکل است . ( ترجمه المیزان )
سماوات:آسمان ها سماء:آسمان
اسمان
آسمان ها

بپرس