سیاسر

لغت نامه دهخدا

سیاسر. [ سیا س َ ] ( اِ مرکب ) قلم تراشیده نویسندگی. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سیاه سر. || ساراست و آن پرنده ای باشد معروف. ( برهان ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) آن چه سرش سیاه باشد . ۲ - قلم ( که سرش را در مرکب زنند ) . ۳ - سیاه سار . ۴ - زن بیچاره و بینوا . ۵ - گناهکار .
قلم تراشیده نویسندگی سیاه سر

فرهنگ عمید

= سیاه سر

گویش مازنی

/siaa sar/ از توابع رامسر
/seyaa sar/ از توابع جنت رودبار تنکابن

پیشنهاد کاربران

در سیستان به زن و دختر و کلا جنس مونث گفته می شود
در گویش دری افغانستان
سیاسر = زن
سیاسرها= زنان ، . . . کم کم این واژه به دلیل نوعی تصغیری که توهین پنداشته میشود کاربردش کمتر شده است . می گویند این واژه به دلیل شال یا چادری سیاهی که زنان کوچی یا کوچ نشین ( عشایر ) در این کشور بر سر می کردند ، به عوام سرایت کرده ، معروف شده و مصطلح گردیده است؟!
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس