سیری درمعانی لغات لکی

پیشنهاد کاربران

کسی که از کردی بنام زبان نام میبره مشخص کنه اون زبان را بدونیم با چه نوع زبانی میخوایم قیاس کنیم زبان لکی را این زبان آیا نامی نداره ؟
گویشهای لکی را با خودشان مقیاس قرار ندید زبان لکی گویش های متفاوتی داره اگر شما خود کرد پندار هستید مشکل خودتونید وگر نه قیاس کنید که آیا با لکی مشترک هستید یا همون زبانی که من به شخصه دوست دارم بعنوان زبان معیار کردی معرفی کنید تا از لحاظ قدمت ، واژگان و هر آنچه که میتونه قابل قیاس کردن باشه در موردش بحث کنیم
...
[مشاهده متن کامل]

البته نه با یک خود کردپندار لک بلکه با کسی که بونه منظور از کرد و زبان کردی چیه از پایه و اساس
سبک زندگی را با مقوله های دیگر قاطی نکنیم لطفا

اون شخص کردی که معترض به زبان لکی هستی، عرض کنن خدمتتون ، یا واقعا سواد تاریخی نداری یا مثل همیشه که در ستیز با همه اقوام هستید کینه توزانه صحبت میکنی . ناریخدانان و زبانشناسان ، زبان لکی را شبیه ترین
...
[مشاهده متن کامل]
زبان به زبان پهلوی کهن دانسته اند. قدمت قوم لک بسیار بیشتر قوم کرد هست . لطفا یا سوادان رو بالا ببرید یا از روی کینه صحبت نکنید .

سلام کسی میدونه معنی کوره کم گوی بر چی میشه به زبان لکی هست فکر کنم
والا ما تو کوردی همشونو داریم پس یا لکی زبان نیست و از گویش های کوردی است با اینکه کوردی از گویش های لکی است . . .
این ره که شما می روید به ترکستان است حقیقتا
در تاریخ ایران هیچ نامی از قومی مستقل به اسم لک وجود خارجی نداره
...
[مشاهده متن کامل]

یکی از گویش های چندگانه کوردی در غرب کشوره
تمامی افعال با کوردی کلهوری یکی است و در لکی مثل کوردی سورانی افعال پیشوپد دارند با این تفاوت که پیشوندشان مه هستش . . مه زانم مه چی موشم مام . . . جز تفاوت جزیی درند کلمه که بحثی رایج در بین گویش های کوردی ایت لکی هیچ تفاوت ساختاری و معنایی با گویش های دیگر کوردی نداره
در لکی و کلهوری میگن زیوخاو . . . در سورانی میشه زووخاو

برساق:
این لغت با کسر با به معنی نوعی کیک است که از آرد و شکر و رازیانه و زیره وشیر و روغن دنبه ی گوسفند و یاهر روغنی تهیه می شود . آرد و نمک و شکر و شیر و رازیانه و زیره و زرجوبه یا زعفران را به هم می زنی و خمیر سفت و سختی تهیه می شود و به صورت کیکهای چند سانتیمتری بسان کتلت در روغن سرخ می شود. چنانچه در طرف و یا پلاستیک تمیزی بسته بندی و یا قرار گیر د تا دوهفته می توان از آن استفاده کرد. قبلا" سوعات والدین برای دانش آموزانی که در شهر غربت درس می خواندند و یا برای فردی که به سربازی می رفت، وبه مرخصی می آمد سوغات برساق با خود می بردند، تا با هم قطارانش از آنها تناول کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

زیله یا زِلَه: جراءت ؛ شهامت ،
زیله نِمَچُوتی : فردی که نترس و شجاع باشد و از اشباه و خطر کردن باکی ندارد.
زیله زر : یعنی فردی کهاز ترس زهره اش در آمده باشد به عبارت دیگر زهره اش آب شده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

زیله نَیری: یعنی جرئت ندارد
زیله توقیه: یعنی زهره اش ترکیده است.
عزرائیل وتن مگر شوخیه
تا بوینینی زیله ت توقیه

راس: درست راست
ری راس: راه راست، راه درست
ری چفت: راه چپ، راه ناد رست
وَ اِی ری راسونه: به این راه راست و د رست قسم ( سوگند )
تاس:کیل و ظرفی شناخته شده گویند، این لغت در زبان لکی معانی مختلفی دارد ؛
۱ - تاس به معنای کف یک دست که پر ان قاووت یا گندم برشته و یا چیزی خوردنی یا داشتنی ریخته باشند . دوتاس را در لکی گُمَل گویند. یعنی دوتا کف دست شبیه قنوت
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - تاس به معنای پیمانه و کیلانه و کاسه ای بزرگ مطرح بوده است.
۳ - بتاس یعنی خفه شو ، بتاسنتی یعنی خفه اش کن

آسو: درختی تنهاو مقاو م در بالای کوهی سختیکه از دوطرف شیب دارد. همواره در معرض باد و سختی های گرما و سرماست.
تنیا داری بیم و سریاله وه
عاجز بیم له دس بای شماله وه

آسو: درختی تنهاو مقاو م در بالای کوهی سختیکه از دوطرف شیب دارد. همواره در معرض باد و سختی های گرما و سرماست.
تنیا داری بیم و سریاله وه
عاجز بیم له دس بای شماله وه
ایره: اینجا
اوره: آنجا
آووِ رو: آبرو، عزت و سربلندی
آسِمُون: آسمان
ضرب المثل:
کار گَن نَکَن
آسمون کُنا ماو
ترجمه؛ کار بد نکن، آسمان سوراخ می شود ، یعنی از آسمان بلا نازل می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

این ضرب المثل حکایت از آن دارد که اگر در جامعه و حتی بطور فردی گناه کنیم ، آسمان سوراخ می شود . یعنی بلا و فتنه و درد وسر و بیچارگی و غضب الهی نازل می شود

آشو: آشوب ، غوغا و فتنه و شورش
چوله آشو : عامل و کومه و سرمنشاء آشوب
آووِی: شبنم

آویل: بچه
آخ: آه
آج: فقیر ، مفلس - بی چیز

آووِلَه: آبله
آسِنگر: آهنگر
آووَه زا : زمین و کوهپایه و تپه ای که زمینش نم دارد و گویی چشمه ای مسدود راه به زیر زمین گشوده ولی نم و خیسی ضزعیفی در سطح زمین حواشی آن دیده می شود.
آیم: آدم
آردلون: جایی که عشایر و روستائیان در قدیم آرد را در آن انبار می کردند مانن هور ، تاپو ، محل انبار آرد .
شاعرگوید؛
ای وختی بیمه ، تا که مزونم
کس دس نکردیه ای آردلونم
اَنجول: رختخواب ، مسکن و مآوای فقیرانه
مال و اَنجول : مال و رختخواب ، خانه و لباس و محتویات درون آن
اِیسکَه: اکنون، حالا
اِراچِه: برای چه
آفرت: دوشیزه ، دختر ، آفریننده یعنی کسی که قدرت زایندگی دارد.
آفرت یا اَورَت ، به معنای جنس زن و فردی که براثر "عاطفی بخشی" برای او کارهای سخت و جنگ و خونریزی شایسته نیست.
آزا : سالم ، تندرست، دست نخورده
دوسکم دوسی گرت او مِنِه وَردَه
هرکه دِمِه بیتِرَه" آزا" نَگَر دَه
آخِل: پرچین و جایی که گوسفندها در آن استراحت و می خوابند .
به جایی که گاوها استراحت و می خوابند" جا مخلگه" یا "مخلگه" می گویند.
آگر ملیچ:
حمله گنجشکها و ملیچکها به گندمزارها و کشتزارها در زمانی که دانه ی آنها در حال پرکردن پوسته ی سنبله و. . . هستند .
. این اصطلاح مفهومش اینست که گنجشکها و یا ملخها مانند آتش در حال نابودی کشتزار هستند به همین خاطر در زمانی گندم ها در حال رسیدن هستند کشاورزان فوری مترسکهایی به شکل انسان در مزرعه نصب می کنند و شاید دراین حرکت نکته ای نهفته است که خطرناکترین دشمن پرندگان و حیوانات همین انسان است که در کره ی زمین عرصه را بر حیات وحش تنگ کرده است .
...
[مشاهده متن کامل]

له خه رو ( lakharow ) :
روده، که دارای روده بزرگ و کوچک می باشد ، این عضو در بدن انسان بعد از معده قرار دارد .
له چر ( lachar ) :
لجوج ، فردی که اهل دعوا و لج و لجبازی است.
" له چر " ، معمولا" به فردی که مدام حرف می زند و با افرادی که اورا اذیت می کنند ، ناسزا می گوید و به نوعی خود را به یاغی گری در حول وحوش منطقه و محل زیست خود در بین مزرعه اش ومحل کارش پرسه می زند.
...
[مشاهده متن کامل]

لو ( luw ) : لب
بوشنه دوسه کی لو شکرینم
ترجمه ؛
بگوئید به آن یار و نامزد و دوست لب شکرینم.
لو دنونه: کنگره دور ساختمان که برای زیبایی ساختمان و حفاظت دیوار اصلی از باران و برف ایجاد می کردند.
آلاکر :
وسیله ای است برای وجین کردن بوستانها.
قبلا" علفهای هرز بوسیله آلاکر توسط زارع انجام می شد . اکنون بوسیله سمپاشی مبادرت به کشتن علف های هرز می نمایند.
این وسیله کوچک، دارای دسته ای چوبی است که در دست جا می گیرد ، و آهنی بانوک پهن و درازی حدا کثر ۰ ۳سانیمتر می باشد.
آش حواسعلی:
آشی است که باسبزی و نخود و لوبیا و عدس و برنج و روغن و ادویه جات و فلفل یا پودر فلفل درست میشود البته دقیقتر آن را آشپزها می دانند ولی اش خوشمزه ای است که قبلا و اکنون در جنوب ایران مخصوصا اندیمشک و خرمشهر و سربندر و آبادان و ماهشهر و. . . درست می شد

آگر : آتش
آگرین : آتشین
آگر ای کلت: آتش در بدنت و در جسم و جانت
آسمو ( آسمون ) : آسمان - فضای بی انتها
آفرت:دختر، اصطلاحی برای جنس زن بطور عمومی به کار می رود، به نوعی تحقیر مردانی که توان کارهای سخت را ندارند ویا در جنگ و دفاع تنبلی و جراءت به خرج نمی دهند می گویند " فلانی مثل آفره تیکه " یعنی فلانی مانند دختر ضعیف و پر شرم و خجالتی است.
آسنگر: آهنگر ، فردی که با کوره آهنگری ثابت و سیارش ، از آهن آلات، وسایل گوناگون مورد نیاز کشاورزان و دامداران، مانند داس، تیشه ، چاقو و تبر و . . . . را با دست توانا و فکر خلاقش درست می کند.
کارگاه آهنگر ومحل نصب کوره و مکان فعالیت آهنگر را آهنگری می گویند .
...
[مشاهده متن کامل]

درعرفان و تشبیه غم عشق و میزان علاقه را به کوره آهنگری تشبیه می کنند .
شاعر می گوید ؛
کوره ی دله کم چنان وه جوشن
کوره ی آسنگر وه لاش خاموشن
یعنی:
درون کوره ی دلم ( ازعشق و علاقه وگاه از غصه ونفرت ) چنان در جوش و خروش و جزع و فزع است، که گرما و حرارت بالای کوره ی آهنگر در مقایسه با حرارت دل من ، گویی کوره آهنگرخاموش است .

آزَو ( Azow ) :دختر باکره، بکر ، مجرد
آزو به دختری گویند که ازدواج نکرده است و پرده ی بکارت او دریده ، و پاره نشده باشد . عروس باکره را " آ زو" گویند.
آووس ( Auwes ) : حامله ، باردار ، به زنی که جنینی در بطن دارد ، آووس می گویند.
درضرب المثل لکی به کسی که بارش بر روی دوش زندگی است و برای رهایی خود از فلاکت کاری نمی کند ، ویا حامل خبری است ، و دیر به سخن می اید می گویند ؛ آووست کردم ، "بیه منگا و گوری" یعنی دیگر مرا رها کن و سر پای خودت باش و یا دیگر حرفت رابزن اینقدر ماندی بر روی دوش من و اینقدر سخن ن
...
[مشاهده متن کامل]

گفتی مرا ابستن کردی دیگر حرف بزن سخنت آنقدر دیر می گویی اگر ماده گاوی بار حمل برداشته بود ، به عبارتی ؛ حامله شده بود ، حالا زائیده بود ، وگوساله اش در حال گاوشدن بود. امّا تو زندگیت را جمع و جور نکردی ، و حرف و سخنت رابیان نکردی.

لغات با حرف آ :
آو: آب
در تمثیل هم داریم ؛ " آو دس تاتزا شفای درده"
یعنی اگر دختر عمو را بگیری اب دست او یا ابی که موقع تشنگی برایت بیاورد ، آن اب شفای دردها خواهد بود .
برخی آبها را به اب شور و شیرین و سیاه و سفید، زرد ، قرمز ، سبز و آبی و زلال و گل آلود تقسیم می کنند . لکها به آب دمل" زیخاو زرد" ویا " چرک وخون " می گویند آب سیاه وآب مروار در زمانی که چشم کم سو و یا در حال کور شدن است ، این لغات را در گفتگو به کار می برند.
...
[مشاهده متن کامل]

آب سور را به معنای آب داغ و خیلی گرم هم می گویند ودر اسامی پسر ، "سورآو " یا سرخاب می گویند . سرخه ، سرخه مهر ، سوره میری و سهرآب وند و. . . نام ایل شجاع و تاریخی ای به طور پراکنده در ایران و سایر کشورهای همسایه فلات ایران وجود دارد که همبستگی و شجاعت وهیبت و هجوم وحمله آنها را به دشمنان چه با سخن و چه با ابزار جنگی ، بسان آب قرمز وداغ تشبیه کرده اند .
دربرخی نقاط آبها را باپیمانه مشخصی وزن کردند ، و نتیجه سنگینی و سبکی انها را مشخص کرده اند به طور مثال آبهای موجود در سیمره یا مهرگان کده ویا درهشهر کنونی وزن کرده اند ملاحظه شده است که آب نهر سیکان از همه سنگینتر و آب تنگه شیخ مکان از همه سبکتر است. و در خوزستان شنیدم که اب خرمشهر سبک است.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس