شناسایی

/SenAsAyi/

مترادف شناسایی: آشنایی، آگاهی، شناخت، معرفت

معنی انگلیسی:
acquaintance, definition, detection, identification, knowledge, publicity, recognition, reconnaissance

لغت نامه دهخدا

شناسایی. [ ش ِ ] ( حامص ) شناسائی. عمل شناختن. وقوف. معرفت. عرف.عرفان. تعریف. علم. شناخت. ( یادداشت مؤلف ). معرفت و علم و آگاهی و دانایی. ( ناظم الاطباء ) :
همه در شناسایی اختران
فروگفته احوال گردون در آن.
نظامی.
شناساییش بر کس نیست دشوار
ولیکن هم به حیرت میکشد کار.
نظامی.
دمی با حق نبودی چون زنی لاف شناسایی
تمام عمر با خود بودی و نشناختی خود را.
وحید قزوینی.
- شناسایی دادن ؛ خود را معرفی کردن به کسی که خود او را یا کسان او را از پیش می شناخته است. ( یادداشت مؤلف ). خود را به نشانیها شناساندن.
|| اعتراف. اقرار. ( یادداشت مؤلف ). || آشنایی. ( یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ). تعارف. معارفه. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

۱ - آشنایی آگاهی . ۲ - معرفت علم .

فرهنگ معین

( ~ . ) (حامص . ) ۱ - آگاهی . ۲ - معرفت ، علم .

فرهنگ عمید

۱. آشنایی، آگاهی و دانایی.
۲. معرفت.

فرهنگستان زبان و ادب

{identification} [مهندسی مخابرات] فرایند شناخته شدن هستار در شبکه

مترادف ها

identity (اسم)
تطابق، نهاد، شخصیت، شناسایی، عینیت، اصلیت، هویت

recognition (اسم)
تشخیص، شناخت، شناسایی، به رسمیت شناختن، بازشناسی، بازشناخت

cognizance (اسم)
اگاهی، ادراک، شناسایی، تصدیق ضمنی

identification (اسم)
تطبیق، تمیز، شناسایی، تعیین هویت

reconnaissance (اسم)
شناسایی، اکتشاف، بازدید مقدماتی

exploration (اسم)
شناسایی، اکتشاف، سیاحت اکتشافی، استکشاف

فارسی به عربی

استکشاف , تعریف , هویة ، إثْباتُ الهویة

پیشنهاد کاربران

Reconnaissance
identify problems
identify mistakes
تشخیص
شناسایی ( reconnaissance ) : [اصطلاح کوهنوردی]برنامه کوهنوردی یا منطقه گردی با هدف بررسی امکان صعود یا مسیر یابی
منبع https://sporton. ir

بپرس