شهر بندی

لغت نامه دهخدا

شهربندی. [ ش َ ب َ ] ( حامص مرکب ) زندانی بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). || محاصره. || در محاصره افتادن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چون در آن برج شهربندی یافت
برج از آن ماه بهره مندی یافت.
نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - زندانی بودن . ۲ - در محاصره افتادن
زندانی بودن یا محاصره

پیشنهاد کاربران

تا من آنجا که شهر بند شوم
از بلندی سربلند شوم
نظامی

بپرس