صاحب قران

/sAhebqarAn/

برابر پارسی: والا، نامور

معنی انگلیسی:
title of tameriane and some other monarchs, invincible hero or conqueror, one born under the influence of two lucky stars in conjunction with each other

لغت نامه دهخدا

صاحب قران. [ ح ِ ب ِ / ح ِ ق ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) آن مولود که وقت افتادن نطفه وی در رحم مادر، یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد و برج قران در طالع بود. و بعضی گویند که در سال ولادت او زحل و مشتری راقران عظمی باشد و این نوع قران عظمی بعد از سالهای فراوان واقع شود، و این چنین مولود را پادشاهی دیر ماند، و از اسکندری منقول است آنکه وقت ولادت او زهره ومشتری را قران باشد. ( غیاث اللغات ). آنکه ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). و این لفظ پیش از عهد تیموریان معنی وصفی داشته وبجای اسم خاص استعمال نمیشده. رجوع به همین لغت نامه کلمه «اسدی طوسی » بنقل از سخن و سخنوران شود. ناصرالدین شاه قاجار را از سال سی ام سلطنت صاحب قران خوانده اند : چون به نشابور قرار گرفت سالوکان خراسان جمع شدند و تدبیر کردند که این مردی صاحب قران خواهد بود و دولتی بزرگ دارد. ( تاریخ سیستان ص 224 ).
صاحب قران اگرچه نه ای و ز بیم تو
نشگفت اگر برآیداز خسروان روان.
لامعی.
آخر صاحب قران توئی به حقیقت
گر پس این چند صدهزار قران است.
مسعودسعد.
قران را از این فخر برتر نباشد
که شاهی چو این شاه صاحب قران شد.
مسعودسعد.
صاحب قران تو باشی در گیتی
تا در سپهر حکم قران باشد.
مسعودسعد.
صاحب قران تو باشی و اینک خدایگان
دادت به دست خاتم صاحب قرانیا.
مسعودسعد.
هست شاهنشاه صاحب دولت صاحب قران
رأی صاحب دولت و صاحب قران باشد صواب.
معزی.
تا به گردون بر کواکب را قران باشد همی
او بود در دین و دنیا بی قرین صاحب قران.
معزی.
صاحب قران عالم هرگز قران بحکم ؟
با طالع سعادت کلی قرین شدت.
صاحب قران شاعری استاد رودکی است.
از حدیث دولت صاحب قران در عهد او
هر کسی گفته ست و بر هر گونه ای دارد نشان
من شنیدستم که آن صاحب قران مردی بود
تیزدولت صعب هیبت نیک سیرت خوب سان
پاک اصل و راددست و شرمگین و نیکخوی
باتواضع بادیانت بامروت باامان
گر بدین آیین بود صاحب قران می دان که نیست
مر جهان را جز خداوند جهان صاحب قران.
رشیدی سمرقندی.
سخنوران را صاحب قران تویی به جهان
به تو تمام شود مدت قران سخن.
سوزنی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که بهنگام انعقاد نطفه یا در وقت زادن وی قرانی در سیارات صورت گیرد . ۲ - پادشاه عظیم الشان عادل و جهانگیری که دولتش دوام داشته باشد . توضیح این تعبیر را از احکام نجوم گرفته اند زیرا اثر بعض قرانات کواکب همچون کواکب قران زحل و مشتری در بیت طالع دلیل است بر این که مولود پادشاهی عادل و جهانگیر و ملکش پایدار است . ۳ - کسی که در عصر خود به جهتی از جهات برهم سلکان خویش تفوقی حاصل کرده و در حرفه خود ممتاز و مشار الیه شده باشد : وزیر صاحبقران شاعر صاحبقران .
امام علی وی از شعرای هندوستان و در اوائل قرن سیزدهم می زیست و در زمان نواب آصف الدوله به لکهنو رفت

فرهنگ معین

( ~ . قِ ) [ ازع . ] (ص مر. ) = صاحب القران : نیک طالع ، خوش اقبال ، کسی که در هنگام نطفه بستن یا به دنیا آمدنش ، سیاراتی در قِران بوده باشند.

فرهنگ عمید

۱. کسی که در وقت انعقاد نطفه یا هنگام تولد او در بعضی سیارات سعد، مانند زحل و مشتری، قران صورت گرفته باشد: تا بگردون در کواکب را قران باشد همی / او بُوَد در دین و دنیا بی قرین صاحب قران (امیرمعزی: ۵۰۲ ).
۲. [قدیمی، مجاز] صاحب طالع نیک، نیک بخت، خوش اقبال. &delta، در قدیم منجمان این قران را به فال نیک می گرفته اند.
۳. [قدیمی، مجاز] عظیم الشٲن.
۴. [قدیمی] = صاحب قرانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صاحبقران، از القاب احترام آمیز شاهان و سلاطین در زبان فارسی می باشد.
عنوان صاحبقران معمولاً به حاکمی داده می شد که به هنگام قِران سیارات، خاصه قران سعدین، متولد می شد یا مدت حکومتش از سی سال، تجاوز می کرد. با این حال، این لقب برای حکامی نیز به کار رفته است که چنان ویژگی هایی نداشته اند.
معنای قران
قران عبارت است از مقارنۀ دو سیاره با درجه و طول مساوی در دایرۀ بروج، که هردو برای رصد کننده دارای یک حالت است. بنابر باورهای قدیم، هنگامی که قران واقع می شد، حوادث خوب یا ناخوشایند رخ می داد و گاه داعیانی پیدا می شدند که زمینۀ خروج خود یا سقوط دولتی را از قبل آماده می کردند و بعداً منجمان درباری نیز این موفقیت ها را با قران های نجومی تطبیق می دادند. (برای اطلاع بیشتردربارۀ درک منجمان قدیم مسلمان از قران های نجومی، رجوع کنیدبه .
کاربرد صاحبقران
صاحبقران، بنا بر کاربردهایش در منابع فارسی تا قرن هشتم و نهم، لقبی بوده که بیش تر بر قدرت و عظمت یک حاکم، دلالت می کرده است. این واژه پیش از عصر تیموری بیش تر معنای وصفی داشته و به جای اسم خاص یا لقب رسمی به کار می رفته است. کتبی، مورخ قرن هشتم، در تاریخ آل مظفر در ذکر نبرد شاه منصور و سلطان زین العابدین، که به شکست زین العابدین و کور شدن چشمان وی انجامید، شاه منصور را صاحبقران ایران و توران نامیده، اما در همان اثر، در ذکر لشکرکشی امیر تیمور به قلمرو شاه منصور، لقب صاحبقران را برای تیمور به کار برده است. همچنین درگزارش هایی، برخی از حکام محلی نیز در قرن نهم صاحبقران خوانده شده اند.
لقب صاحبقران اعظم
...

دانشنامه آزاد فارسی

صاحب قَران
(یا: صاحب قِران) کسی که ولادت او با قِران سیارات (خصوصاً سیارات سعد مانند: زهره، مشتری) همزمان باشد. این تقارن با فاصلۀ زمانی طولانی واقع می شود و مولود چنین لحظه ای را بزرگ می دانند. تا پیش از امیرتیمور از این واژه به عنوان اسم خاص استفاده نمی شد. صاحب قران به کسی گفته می شد که بر هم ردیفان خود امتیاز ویژه ای داشت. یعقوب لیث را درویشان خراسان، هنگام سفر به نیشابور صاحب قران خواندند؛ یا نظامی عروضی رودکی را صاحب قران شاعران نامیده است. در دورۀ مغول، وزرای بزرگ، چون جوینی ها و رشیدالدین فضل الله، را صاحب قران خواندند. تیمور نخستین کسی بود که به صاحب قران ملقب شد. ناصرالدین شاه قاجار نیز در سال سی ام (۱۲۹۳ق) سلطنت لقب صاحب قران یافت. در ایران صاحب قران نام سکه ای بوده است. این واژه بر روی بسیاری از سکه های دورۀ صفوی و قاجاری دیده می شود.

پیشنهاد کاربران

در کران کران ، نام تو بر زبان
لقی که ناصرالدین شاه به افتخار ۵۰ سال حکومت بر ایران بر خود نهاده بود
( او سومین پادشاه ایران از نظر سال های پادشاهی بر ایران است که به ترتیب بعد از شاهپور دوم ساسانی و تهماسب اول صفوی قرار میگیرد )
قران ( کیران ) ، ، ، در تورکی یعنی کسی که میشکنه یا باعث شکستن میشه
صاحیب کران هست درستش لقب امیر تیمور
یعنی ( شاه کش )
لقب جهانگشا امیر تیمور گوگ ترک بن اولو بیگ بن شاروخ
صاحب قران
از صاحب عربی قران تورکی
قران از قرماق یعنی سلطه کردن بر ، کشتن ، پاره کردن ، قطع کردن ، شکستن
■معنی دقیق قرماق ( کیرماک ) ، ، ، یعنی شکستن
■لقب سلاطین
در پارسی " سده مند " دارنده سده ها
صاحبقران به معنای فاتح دو قرن است.
در زمان گذشته هر بیست و پنج سال یک قرن محسوب میشده و پادشاهانی که حدود پنجاه سال حکمرانی میکردند را با این صفت میخواندند.
حق نزدیکی و پیوند و هم صحبتی
با بزرگی یا خداوند را داشتن

بپرس