صناب

لغت نامه دهخدا

صناب. [ ص ِ ] ( ع ص ) دراز پشت و شکم. || ( اِ ) نانخورشی است که از خردل و زبیب ترتیب دهند. ( منتهی الارب ). سپندان و مویز بر هم کوفته و آن قسمی طعام باشد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) نانخورشی کهاز خردل و زبیب ترتیب دهند . یا صناب بری . گونه ای تره تیزک که بدان تره تیزک صحرایی گویند .

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (اِ. ) نان خورشی که از خردل و زبیب ترتیب دهند. ، ~بری : گونه ای تره - تیزک که بدان تره تیزک صحرایی گویند.

پیشنهاد کاربران

بپرس