صنعتگری

/san~atgari/

معنی انگلیسی:
craft, craftsmanship, skill, handicraft

لغت نامه دهخدا

صنعتگری. [ ص َ ع َ گ َ ] ( حامص مرکب ) صنعت کردن. هنر نمودن :
جهاندیده دانا به نیک اختری
درآمد بتدبیر صنعتگری.
نظامی.
رجوع به معانی صنعت شود.

فرهنگ فارسی

عمل و شغل صنعتگر .

فرهنگ عمید

[عربی. فارسی]
۱. شغل و عمل صنعتگر.
۲. [قدیمی] هنرنمایی: جهان دیده دانا به نیک اختری / درآمد به تدبیر صنعتگری (نظامی۵: ۹۶۱ ).

پیشنهاد کاربران

کار یا حرفه ای تخصصی که با آن کسب درآمد میکنند.

بپرس