صواب رای

لغت نامه دهخدا

صوابرای. [ ص َ ] ( ص مرکب ) آنکه رأی او صائب باشد. درست فکر. راست فکر. درست اندیشه. بخرد. با خرد :
گویند مرا صوابرایان بهوش
چون دست نمیرسد بخرسندی کوش.
سعدی.
رجوع به صوابرائی شود.

فرهنگ عمید

کسی که رٲی او صواب باشد، درست اندیشه، باخرد، بخرد: گویند مرا صواب رایان بهوش / چون دست نمی رسد به خرسندی کوش (سعدی۲: ۷۲۷ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس