طنب
لغت نامه دهخدا
طنب. [ طُ ن ُ ] ( اِخ ) منزلی است از منازل حاج بصرة بین ماویه و ذات العشر، و آن آبیست بنی العنبر را. ( معجم البلدان ).
طنب. [ طَ ن َ ] ( ع اِمص ) کجی نیزه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( منتخب اللغات ). || درازی پا با سستی و نرمی. ( منتهی الارب ). درازی هر دو پا با سستی و استرخاء. ( منتخب اللغات ). || درازی پشت ، و آن عیب است. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || ( اِ ) صفه مشبک. ( غیاث ).
فرهنگ فارسی
۱ - ریسمان خیمه . ۲ - میخ جمع : اطناب طنبه . ۳ - دوال که به زه بندند سپس بر آن چوبک پیچند . ۴ - پی اعلای سینه ۵ - یخ و عروق درخت . ۶ - عصب بدن .
منزلی است از منازل حاج بصره بین ماویه و ذات العشر و آن آبیست بنی العنبر را .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. رشته ای که سراپرده یا خیمه را با آن ببندند.
۳. عصب بدن.
۴. عروق درخت.
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید