ظروف

/zoruf/

لغت نامه دهخدا

ظروف. [ ظُ ] ( ع اِ ) ج ِ ظَرف : و چندان نثارها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت. ( تاریخ بیهقی ).|| ( ص ، اِ ) ج ِ ظریف. رجوع به ظریف شود.

فرهنگ فارسی

جمع ظرف
۱ - زیرک . ۲ - خوش طبع نکته سنج . ۳ - بذله گوی . ۴ - زیبا خوشگل جمع ظرفائ .
جمع ظرف : و چندان نثار ها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که زحد و اندازه بگذشت . یا جمع : ظریف .

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ظرف ، آوندها.
(ظُ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) جِ ظریف .

فرهنگ عمید

= ظریف
= ظرف
* ظروف مرتبطه: (فیزیک ) ظروفی که توسط مجرایی به همدیگر متصل باشند به طوری که هرگاه در یکی از آن ها مایعی بریزند به ظرف های دیگر هم داخل شود و در همۀ آن ها به یک سطح افقی قرار گیرد.

مترادف ها

dish (اسم)
ظرف، غذا، بخشی از غذا، خوراک، بشقاب، ظروف، دوری، طعام

utensil (اسم)
ظرف، اسباب، مخلفات، ظروف، وسایل

فارسی به عربی

ادات

پیشنهاد کاربران

ظرف=مدت، خلال،
در ظرف چند روز . . . . = به مدت چند روز. . . .
شرایط

بپرس