عاش

لغت نامه دهخدا

عاش. [ ش ِن ْ ] ( ع ص ) مرد شبانگاه خورنده آهنگ کننده. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

مرد شبانگاه خورنده آهنگ کننده

پیشنهاد کاربران

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَظْلُومُ الشَّهِیدُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی عِشْتَ سَعِیداً وَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً شَهِیداً ( از زیارت امام حسین علیه السلام در عید فطر و قربان )
سلام بر تو ای مظلوم شهید پدر و مادرم به فدایت، خوشبخت زندگی کردی، و مظلوم و شهید کشته شدی.
...
[مشاهده متن کامل]

أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ سَعِیداً وَ مَضَیْتَ حَمِیداً وَ مُتَّ فَقِیداً مَظْلُوماً شَهِیداً ( از زیارت اربعین )
شهادت می دهم که تو امین خدا و فرزند امین اویی، خوشبخت زیستی، و ستوده درگذشتی، و از دنیا رفتی گم گشته و مظلوم و شهید.
یا مَوْلاى بِذِکْرِکَ عاشَ قَلبی وَ بِمُناجاتِکَ بَرَّدْتُ اَلَمَ الْخَوْفِ عَنّی. ( فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی )
اى مولاى من، تنها به "یاد" تو دلم "زنده" است و با مناجات تو، درد ترس ( فراق ) را در خود تسکین می دهم.
عاش: زندگی کرد، � زندگی، زنده.
برای یادسپاری آسان تر معنی کلمه عاش می توان از این ضرب المثل بهره برد که می گوید: وصف العیش نصف العیش یعنی ذکر و یاد خوشی نصف خوشی است. مثلا با اغماض می توان این جوری گفت که ای مولای من، به یاد تو دلم خوش است، و دلی که خوش است در واقع زنده است. البته از معانی دیگر عیش زندگانی و زندگی است.
عَاشَ هم خانواده کلمات عَیْشًا، عِیشَةً، مَعَاشًا، مَعِیشًا و مَعِیشَةً می باشد.
عَاشَ : اولین صیغه فعل ماضی از ریشه ی عیش .
در ضمن� عَاشَ با عَاشِ فرق می کند چراکه عَاشَ، اولین صیغه فعل ماضی است اما عَاشِ فعل امر برای ضمیر ( أنتَ ) است.

زندگی در زمان گذشته

زندگی کرد
عاش اگر عیش شود خوشگذارانی بی حد است
عاش =نوع کوچکتر عیش است
ادامه زندگی و حیات فکر کنم در مرزبان نامه خوانده ام عاشَ المَلک عاشَ المُلک پادشاه زنده باشد کشور زنده است
زندگی بی رنج و غم که معاش از ان گرفته شده است

بپرس