عمروس

لغت نامه دهخدا

عمروس. [ ع ُ ] ( ع اِ )بره. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بره شیرخواره. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) کودک سبکروح گرداندام. ( منتهی الارب ). کودک فربه و زیبا. ( از اقرب الموارد ). || شتر کره فربه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، عَماریس. و گاهی آن را بر عَمارس نیز جمع بندند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس