غرض ورزی

/qarazvarzi/

برابر پارسی: بداندیشی

معنی انگلیسی:
maliciousness, partiality

لغت نامه دهخدا

غرض ورزی. [ غ َ رَ وَ ] ( حامص مرکب ) غرض ورزیدن. غرض رانی. اعمال غرض. به کار بردن غرض. رجوع به غرض و غرض ورزیدن و غرض رانی و غرض راندن و غرض داشتن شود.

فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت غرض پرست غرض ورزی .

فرهنگ معین

( ~ . وَ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) به کارگیری نیت های کینه جویانه ، دوری از انصاف و بی طرفی .

فرهنگ عمید

به کار بردن غرض، غرض رانی، دشمنی.

مترادف ها

prejudice (اسم)
تعصب، ضرر، تبعیض، غرض، پیش داوری، غرض ورزی، قضاوت تبعیض امیز، خسارت وضرر

فارسی به عربی

اجحاف

پیشنهاد کاربران

ad hominem
به معنای : لغزش در کار ، انحراف ذهن ، به فکر بد رفتم ، فراموشی ، نسیان
فکر بد و اشتباه
فکر بد

بپرس