غریزه طبیعی


برابر پارسی: زاد سرشتی

پیشنهاد کاربران

کانت فیلسوف بزرگ دوران روشنگری و آلمانی و بنیانگذار فلسفه استعلایی ( transzendental ) عبارت " چرخش کوپرنیکی " را به یادگار گذاشت و منظور وی از بیان آن این بوده است که انسان ستاره مرکزی یا خورشید عالم تاب
...
[مشاهده متن کامل]
می باشد. شاید منظور اصلی وی این بوده باشد که کلیه موجودات به خاطر انسان آفریده شده اند، که انسان خودرا تنها و منزوی نیابد. بهر حال کانت در بررسی پروسه یا روند ایجاد و شکل گیری شناخت، توجه چندانی به غریزه طبیعی جنسی انسان و اهمیت آن در دست یابی به حقایق استعلایی ننموده است. اگر این حقیر ادعا نمایم که کلید گشودن در گنج عالم غیب در گنج غریزه جنسی انسان نهفته است، شاید صاحب نظران عالی مقام در این زمینه، ادعای مرا کودکانه بدانند و تبسمی شیرین نثار بیانیه من تحت عنوان "چرخش کانتی" نمایند و این سوال را طرح نمایند و بفرمایند که این همه عالِم و دانشمند و چیز شناس و حاذق و دانا و هوشمند در طول تاریخ تاکنون نتوانسته اند دریچه و روزنه ای را به روی احساس و اندیشه و فکر و خیال و وهم و قوای ادراکی فاهمه و عقل انسانی بسوی عالم غیب باز نمایند ؟ و حالا انسان از طریق کالبد شکافی ارگان غریزه جنسی انسان بسان داوینچی روی میز جراحی ، میخواهد قدم رنجه نماید و از دریچه یا روزنه آن نگاهی به محتوای عالم غیب و افکار خداوند بیندازد ؟ یک جمله گویا برای اولین بار توسط پلوتین و یا پورفیریوس به شرح زیر بیان گشته و بعدا توسط ابن عربی عارف مسلمان اسپانیائی اقتباس گردیده و سپس به یک حدیث موثق تبدیل گردیده باشد : گنجی پنهان بودم و دوست داشتم که شناخته شوم و انسان را آفریدم که مرا بشناسد. حال صرف نظر از مرجع یا منبع این عبارت، این جملات اگر ازطرف خداوند متعال بیان شده باشند، از محتوای آنها بر می آید که انسان به خاطر طاعت و بندگی و تسبیح و ذکر و ستایش و پرستش و نیایش و مناجات آفریده نشده است بلکه برای شناخت خداوند. لذا این پدیده ها غیر از میل فطری و ناخودآگاه بسوی شناخت خداوند در فطرت انسان نهاده نشده اند . بعد از کانت هم توجه فلاسفه آلمانی به غریزه طبیعی جنسی انسان بطور جدی معطوف نگردیده است، غیر از هوسرل که اشاره ای کوتاه به غرائز استعلائی نموده است . بنیانگذاران علوم روانکاوی و روانشناسی و رفتار شناسی فردی و خانوادگی و اجتماعی از قبیل فروید و آدلر و یونگ و فروم هم نتوانسته اند درِ این گنج را بگشایند و ارگانگ های درون آنرا مشاهده و بیان و بررسی نمایند، غیر از عقده های اُپیدوس و الکترا که رابطه چندانی با آن اعضا یا ارگانگ ها ندارند. نتیجه گیری این حقیر در این زمینه این است که انسان برخلاف تصورات خاص و عام، تنها دارای یک میل جنسی مردانه یا زنانه نمی باشد بلکه پنج میل جنسی مختلف و در عین واحد هم مردانه و هم زنانه . چهارتا از آنها فرعی و مخفی و پنهانی اند و یکی از آنها اصلی و آشکار و ظاهری. با استفاده از ترمینولوژی کانتی، میتوان چهار میل جنسی فرعی را استعلایی یا آنسوئی یا نومنی و یا پدیدار نشده و به ظهور نرسیده و میل جنسی اصلی را اینسوئی یا فنومنی و یا پدیدار گشته و به ظهور رسیده نامید. لذا غریزه طبیعی جنسی انسان دارای یک ظاهر اصلی می باشد که به کمک حواس پنجگانه و علم تجربی قابل دریافت و درک و شناخت می باشد و چهار صِوَر باطنی که به کمک حواس و تجربه قابل شناخت نمی باشند. این پنج میل جنسی روی هم حاکی از این حقیقت ژرف اند که هر فرد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی به شکل یا مرد و یا زن نمی باشد بلکه پنج نوع مختلف. امیال جنسی و سرنوشت های جنسی پنجگانه حاکی از این حقیقت ژرف تر و بنیادی تر اند که هر فرد انسانی از پنج زوج بنیادی و ملکوتی آفریده شده است، مشتمل بر پنج نیم زوج مذکر یا مردانه و پنج نیم زوج موئنث یا زنانه. این حقایق استعلایی یا آنسوئی ( یعنی در بطن و باطن واقعیت یا طبیعت انسانی ) حاکی از این حقیقت ژرف اند که هر فرد انسانی در ملکوت یا آسمان یا بهشت از یک خانواده ده عضوی مشتمل بر پنج آدم و پنج حوای خودی و باهدف زوجیت هر فرد با خود و تجربه عشق خویشتن در قالب پنج زوج بنیادی و به پنج روش مختلف، آفریده شده و از حیات جاودانه برخوردار گردیده است. نحوه و چگونگی پیدایش تولد و مرگ اعضای ده نفره خانواده های خودی افراد انسانی پشت سر هم در طول سلسله بسیار طویل حیات دنیوی و جاری شدن سرنوشت های جنسی پنجگانه و تجربه آنها فقط از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان، امکان پذیر و مقدور می باشند. روح و روان در طول سیر و سلوک انسان بسوی کمال غائی ( همان کمال بهشتی اولیه ) ، همیشه بهمراه ماده در بستر امن و ساکن و پیوسته و فراگیر حیات بخش و حیات گیر جان باهم خواهند بود و هرگز از ماده جدا نمی شوند و من ها یا خودها و یا نفوس مجرد با فرا رسیدن اجل طبیعی یا غیر طبیعی فقط به خواب ژرف مرگ فرو می روند و در طول حیات یعنی از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر تا لحظه مرگ ، بیدار می مانند و حتا در طول خواب های شبانه هم بیدار باقی می مانند .

بپرس