غشاک

لغت نامه دهخدا

غشاک. [ غ َ ] ( اِ ) بوی گنده و بوی ناخوشی باشد که از دهان مردم آید و به عربی بخر گویند. ( برهان قاطع ) ( از جهانگیری ). بوی ناخوش.( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). گنده و ناخوش. ( اوبهی ). در فرهنگ اسدی به این معنی غساک آمده و ظاهراً غشاک مصحف آن یا صورتی از آن است :
از دهان تو همی آید غشاک
پیر گشتی ریخت مویت از هباک.
طیان ( از فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. بوی گند، بوی بد و ناخوش.
۲. بوی بد که از دهان انسان برآید: از دهان تو همی آید غشاک/ پیر گشتی، ریخت مویت از هباک (طیان: شاعران بی دیوان: ۳۱۶ حاشیه ).

پیشنهاد کاربران

بپرس