غطفانی

لغت نامه دهخدا

غطفانی.[ غ َ نی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به غطفان که قبیله ای است. ( از انساب سمعانی ورق 410ب ). رجوع به غطفان شود.

غطفانی. [ غ َ ] ( اِخ ) سُلَیک بن عمرو. صحابی است. رجوع به ریحانة الادب ج 3 ص 159 شود.

غطفانی. [ غ َ ] ( اِخ ) عبیدبن الطفیل عبسی غطفانی. او از اهل کوفه بود. از ربیعبن خراش روایت کرد، و کوفیان از وی روایت دارند. ( از انساب سمعانی ورق 410ب ).

غطفانی. [ غ َ] ( اِخ ) عثمان بن عثمان غطفانی قرشی ، مکنی به ابوعمرو. وی از اهل بصره بود و از علی بن زیدبن جدعان روایت کرد، و احمدبن حنبل و اهل عراق از وی روایت دارند. رجوع به ابوعمرو شود. ( از انساب سمعانی ورق 410ب ).

غطفانی. [ غ َ ] ( اِخ ) علی بن عبیداﷲ غطفانی کوفی. وی از ثابت بن عبید و بشاربن نمیر روایت کرده و ثوری و ابوعوانه از وی روایت دارند. ( از انساب سمعانی ورق 410ب ).

غطفانی. [ غ َ ] ( اِخ ) عیینةبن عبدالرحمن بن حوش غطفانی بصری. وی از پدرش روایت کرد. و شبعه و وکیع از او روایت دارند. ( از انساب سمعانی ورق 410ب ).

غطفانی. [ غ َ ] ( اِخ ) نعیم بن هدار یا ابن هبار. محدث است. وی منسوب به غطفان جذام است نه غطفان قیس غیلان. ( از انساب سمعانی ورق 410ب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس