فامیلی

/fAmili/

برابر پارسی: خانوادگی

معنی انگلیسی:
familial

لغت نامه دهخدا

فامیلی. ( ص نسبی ) منسوب به فامیل. خانوادگی. || ( ق ) بطور دسته جمعی وخانوادگی ، چنانکه گویند: فامیلی به مهمانی رفتیم.

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) مربوط فامیل خانوادگی : تو مرا حبس می کنی آوخ شرم بادت ز ننگ فامیلی . ( بهار ) ۲ - به طور دسته جمعی و خانوادگی : فامیلی به مهمانی رفتیم . یا نام فامیلی . نام خانوادگی شناسنامه . توضیح احتراز از این ترکیب نیمه بیگانه اولی است .

مترادف ها

relative (صفت)
نزدیک، وابسته، مربوط، نسبی، فامیلی، خودی، وابسته به نسبت یا خویشی

familial (صفت)
خانوادگی، قومی، فامیلی، مربوط به خانواده

فارسی به عربی

عائلی

پیشنهاد کاربران

فامیلی یا شهرت = نام خانوادگی => به دال بر بلندی واژه پیشنهاد نمی شود
نامگان ( نام گان ( واحد ) ) => نامگان = نام واحد ( یکدست و یکپارچه = اشتراکی ) که پیشنهاد می شود نامخان= که چون سان به بی عقلان است پیشنهاد نمیشود.
...
[مشاهده متن کامل]

ناموس = در لاتین namous نوشته می شود و شهرت و فامیلی ( انچه که دیگران تو را به ان نام می شناسند ) که به دال اینکه چمار دیگری پیدا کرده و بهره بری دیگری شده است پیشنهاد نمی شود

صفر
رمازی یعنی چی
شمشمی ریشه ی شمیم است یعنی بوی خوش
پژونتن به معنی سربلند هست و فامیلی اصیل ایرانی هست.
معنی دونلو
هم ریشه وهم خون

بپرس