فتوق

لغت نامه دهخدا

فتوق. [ ف ُ ] ( ع اِ ) ج ِ فتق. ( اقرب الموارد ). رجوع به فتق شود. || باران اندک. ( منتهی الارب ): عام ذوفتوق ؛ ای قلیل المطر. ( اقرب الموارد ). || آفات مانند وام ، درویشی و بیماری. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس