فذلکه

لغت نامه دهخدا

( فذلکة ) فذلکة. [ ف َ ل َ ک َ ] ( ع مص ) به پایان رسانیدن حساب را وپرداخته و فارع شدن از آن ، مخترعة من قوله اذا اجمل حساب : فذلک کذا و کذا. ( از منتهی الارب ). به انجام رسانیدن حساب خود را و پرداختن آن را و فارغ گشتن از آن ، و این فعلی است اختراعی از فرموده خداوند اذا اجمل حسابه : و قال فذلک کذا و کذا. ( ناظم الاطباء ). فذلک حسابه ؛ یعنی به نهایت رسانید آن را و فارغ شد از آن ، و این منحوت گفتار حاسبان است که هرگاه حساب خویش را مجمل آرند گویند: فذلک کذا و کذا، اشاره به حال و نتیجه آن. ( از اقرب الموارد ). || چنانکه خفاجی در حاشیه بیضاوی آورده در سخن علما فذلکه بمعنی اجمال چیزی است که تفصیل یابد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). در سخن دانشمندان بمعنی اجمال مطلبی است که نخست بتفصیل آرند. || ( اِ ) هر آنچه نتیجه متفرع بر گفته پیشین باشد، خواه حساب و خواه جز آن. ( از اقرب الموارد ). فذلکه بمعنی مجمل کلام و خلاصه آن است و چنانکه از کلام مولا عبدالحکیم دریافته میشود، بدان نتیجه را اراده کنند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). مجمل سخن و نتیجه آن. ( از اقرب الموارد ).
- فذلکةالحساب ؛ آن است که پس از تفصیل به دست آید. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ معین

(فَ ذْ لَ کَ یا کِ ) [ ع .فذلکة ] ۱ - (مص م . ) به پایان رسانیدن حساب . ۲ - مطلبی را به اجمال آوردن . ۳ - (اِ. ) خلاصة کلام .

فرهنگ عمید

۱. به پایان رساندن حساب و فارغ شدن از آن.
۲. خلاصه و چکیدۀ چیزی، به ویزه سخن.

پیشنهاد کاربران

بپرس