فراخ پیشانی

لغت نامه دهخدا

فراخ پیشانی. [ ف َ ] ( ص مرکب ) اجبه. اجله. ( منتهی الارب ). آنکه پیشانی وی فراخ و پهن بود. آنکه پیشانی پهن و گشاد دارد. ( یادداشت بخط مؤلف ) : عثمان مردی بود سفیدروی و... و فراخ پیشانی شهلاچشم... ( ترجمه تاریخ طبری ). رجوع به فراخ شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه پیشانی وی فراخ و پهن بود.

فرهنگ عمید

ویژگی آن که پیشانی پهن و گشاده دارد.

پیشنهاد کاربران

بپرس