فروپاشی


معنی انگلیسی:
breakup, collapse, disintegration, dissolution, fragmentation, wreckage

فرهنگستان زبان و ادب

{disintegration, tablet disintegration} [علوم دارویی] متلاشی شدن قرص و تبدیل آن به ذرات ریز در محیط مایع

جدول کلمات

اضمحلال

پیشنهاد کاربران

انقراض . . .
Meltdown
خراب شذن ، از بین رفتن
نابودی، از بین رفتن
سقوط
به هم ریخته شدن
متلاشی شدن. . . از هم پاچیدگی
سقوط، اضمحلال، سرنگونی،

بپرس