فهرست فیلسوفان ایرانی

پیشنهاد کاربران

چرا همیشه سوالرا با سوال پاسخ میدهیدوبه حاشیه می روید مثلا سوال میکنیم یکتا شما زندگی ویکتا ناصری را توضیح میدهید وزنگی او را باز گو می کنید
قبل از ادامه بحث و به عنوان مقدمه خدمت خوانندگان گرامی عرض می نمایم که بر اساس بینش و باور فردی من خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیان و ناجی و نبی و پسر و رسول و ولی و هرگونه عنوان دیگری برای تربیت و هدایت معنوبی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. پس از این مقدمه کوتاه از آنجاییکه در مورد حکمت خسروانی هیچ مدرک موثق و قابل اطمینانی در دست رس نداریم ، لذا فقط در قالب حدس و گمان و احتمال می توان بیان داشت که واژه خسروان اول به شکل خوش روان بوده و دو معنای مختلف داشته است ؛ یکی شادی و خرّمی از لحاظ روانی و دیگری شادابی و طراوت از لحاظ حرکت و جاری بودن. در اعصار بعدی و بعد از پیدایش اولین پادشاهان پیشدادی مندرج در شاهنامه حکیم فردوسی و حکمت اشراقی حکیم سهروردی ، حرف واو و سه نقطه روی حرف شین توسط موش های تاریخ جویده و خورده شده و شکل اولیه خودرا از دست داده و به خسروان تبدیل شده است به معنای پادشاهان یا مَلِکان که گویا چون در راس جامعه قرار داشته، خودرا دریافت کننده و صاحب اصلی فره ایزدی می پنداشته اند و خوش روانی و خوش حرکتی اولیه را بخود اختصاص داده اند. شعاع برد پرتو های فهمانی و عقلانی این دو حکیم بزرگ بسوی گذشته فقط به کیومرث می رسد به عنوان اولین مرد و پادشاه پیشدادی که از لحاظ تاریخی تا عهد و عصر موسا هم قد نمی کشد تا چه رسد به فرهنگ ها و تمدن های درخشان اقوام فارسی زبان سومری و ایلامی و اُگاریتی و مخترعین خطوط سه گانه میخی و چه رسد به خط هیروگلیف مصریان و نوآه ( نوح ) و آبراهام ( ابراهیم ) و از همه مهمتر تا چه رسد به عصر میترائیان در دوران غار نشینی و امرار معاش از طریق شکار و قبل از پیدایش کشاورزی و دامداری و چه رسد به تخته نرد یافته شده در شهر سوخته در سیستان که قدمت آن حداقل به شش هزار سال قبل می رسد.
...
[مشاهده متن کامل]

عنوان اهو را مزدا از دو کلمه و یک حرف ربط به شکل زیر ساخته شده است : اهو به معنای هو اولیه یا آغازین و ازلی و ابدی و را نشانه مفعول بی واسطه بوده و می باشد. واژه مزدا در اصل و ریشه به شکل مَزِدا بیان می گشته و عبارت بوده است از فعل امر نفی یا نهی و ریشه در مصدر زِدودن داشته است. لذا اهو را مَزِدا خطاب به شنوندگان به معنای زیر بوده است : هو اولیه را از یاد نبر بلکه آنرا بخاطر بسپار. عنوان اوستای قدیمی یعنی قبل از پیدایش زرتشت به شکل هوستا بوده و دو معنا داشته است، یکی خبری به معنای ستاینده هو و دیگری امری و خطاب به شنونده به معنای : هو را ستایش کن. مَزِدی سنا هم در اصل ریشه یک روش بوده است در جهت تمرین تمرکز فکری و تقویت استعداد حفظ کردن و بخاطر سپردن کلام خردمندان و آموزگاران توسط دانش آموزان و انتقال آن به نسل های بعدی که همسنگ با یوگای هندوان بوده و پس از پیدایش زرتشت معنا و مفهوم و کاربرد و نقش و وظیفه اولیه خودرا از دست داده و به آئین ستایش و پرستش ایزدان هفتگانه از قبیل اهورا مزدا و شش ایزد دیگر در اطراف وی به عنوان دستیار و مشاور و معاون و ولی و نماینده و جانشین تحت عنوان امشاسپندان. این کلمه هم قبلا به شکل زیر بوده و معنای دیگری داشته است : آم شا س پند. حرف س نشانه جمع بوده و لذا سپند به معنای سه پند و یا سفید نبوده بلکه جمع پند یعنی پند ها ، کلمه شا مخفف شاه و آم یعنی عام. لذا این مفهوم یا واژه و یا کلمه ترکیبی به معنای پندهای شاه عام و یا پندهای عام شاه. و شاه عام اشاره به ایزد منان یا آفریدگار جهان داشته است.
هو نام خدای پدر در زبان و فرهنگ قوم فارسی زبان ایلام ( elam : با تلفظ های اِل آم و ایل عام ) و مقر فرمانروایی زمینی وی در پانتئون ها یا مجامع خدایان در شهر های باستانی شوش ( در استان خوزستان ) و اِشان ( در استان فارس ) و نگهبان آن مجامع یک موجود خیالی به نام هو بان بوده است به معنای نگهبان خانه و سرای هو. کلمه هوم در اصل و ریشه به شکل هوَم تلفظ می شده است با دو معنا ؛ یکی از زبان خود هو ؛ من هو هستم و دیگری به زبان پیرو ؛ هوی من یا خدای من. این واژه توسط سومریان اقتباس گردیده و معنا و نقش دیگری دریافت نموده است یعنی گیاه هوم که گویا استشمام دود آن و یا نوشیدن عصاره آن باعث ایست حرکت زمان و جوان ماندن و پیر نشدن و برخورداری از جاودانگی زندگی بوده و بعدا توسط پیروان آئین زرتشت هم اقتباس گردیده است. این گیاه در یک جنگل می روئیده و نگهبان آن یک موجود خیالی به نام هوم بابا ( نه به معنای خدای پدر ایلامیان بلکه به معنای بابای پدر آنان یعنی برتر از هو ) بوده است که گویا خود وی بر اثر استعمال و مصرف آن به جاودانگی رسیده بوده باشد. قوم اکّد ( اک کد به زبان فارسی سومری به معنای کوتاه قد و یا کوتاه نظر ) به عنوان وارث فرهنگ و تمدن قوم سومر و بخشی از فرهنگ و تمدن قوم ایلام، واژه هو را اقتباس و پیشوند یا را به آن افزوده و آنرا به یاهو تبدیل کرده که بعدا در زبان عبری به شکل یاهوَه و یَهوَه در آمده است. هزاران سال بعد در قالب آیه اول سوره معروف 112 قرآن به شکل : قل هوَّ اللهُ احد، تجلی نموده. این آیه تاکنون به زبان فارسی به شکل زیر ترجمه و معنا گردیده و حتا آیه توحید هم نامیده شده است : بگو که او احد و واحد است.
اما این آیه در اصل و ریشه از طرف پیامبر اسلام به نمایندگان اقوام یهود و عرب و پارس ابلاغ گردیده است در جهت رفع نزاع ها و دعواهای کودکانه آنان بر سر الفاظ برای نامگذاری خالق سماوات سبع و الارض و آرامش خاطر آنان. لذا معنای اصلی و ریشه ای این آیه یعنی از دیدگاه خود پیامبر اسلام به شکل زیر بوده است : بگوئید الله و هو هم معنا می باشند یا یکی اند و به یک موجود یگانه و احد و واحد اتلاق می شوند. در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم و اگر فرصتی دست داد، شاید بتوانم در پیرامون حکمت اولیه در سرزمین ایران یعنی بینش و باور خردمندان گم نام میترائی ( میترائیان اولیه در دوران غار نشینی و امرار معاش از طریق شکار و نه ثانویه ) در میدان های خود شناسی و انسان شناسی و طبیعت و کیهان شناسی و خدا شناسی و نه حکمت خسروانی بحث را در خدمت خوانندگان گرامی ادامه دهم. همین مقدمه کوتاه را می توان به عنوان ختم حکمت خسروانی و اشراقی در نظر گرفت.

از جمله رفتگان این راه باز و دراز
باز آمده ای کو که به ما گوید راز
سرانجام کار بین کاخر دانستم نشد
که این آمدن و رفتنم بهر چه بود
شاید بتوان به یقین دانست که حکیم عمر خیام با بیان این ابیات حقیقتا در پی دست یابی و دریافت و هضم و جذب و فهم و درک حقیقت بوده تا بیان کنندگان احکام فلسفی زیر :
...
[مشاهده متن کامل]

- نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء عقلانی ست : ابن سینا.
- نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء روحانی ست: ملاصدرا
می توان با اطمینان و یقین دانست و باور داشت که این دو حکیم بزرگ با بیان این دو حکم در صدد کشف حقیقت نبوده اند بلکه اثبات حقانیت وحی و باور دینی در مورد قبض یا جدایی روح بطور موقت بهنگام خواب و بطور دائم بهنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ و صعود و معراج آن در یک قالب لطیف و ظریف و نرم و نامرئی عقلانی یا روحانی به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر. حتا این دو حکیم بزرگوار ایرانی - مسلمان و نیمه عربی و نیمه فارسی زبان نتوانسته اند بین نفس مجرد به معنای من یا خود از یک طرف و از طرف دیگر ماده و روح و روان و جان و عقل از طرف دیگر فرق و تمیز قائل شوند و بدانند که نفس مجرد نه قابل تبدیل به ماده است و نه به روح و نه روان و نه جان و نه عقل و این ها هم به آن غیر قابل تبدیل.
آیه قرآنی انا الله و انا الیه راجعون از دو عبارت ساخته شده است ؛ یکی انا الله که معنای ریشه ای و اصلی آن بریدگی و جدائی ما مانند بابا آدم و ننه حوا از باغ فسقلی بهشت و آسمان و درگاه خداوند متعال نبوده و نمی باشد بلکه معنای آن این بوده است که ما یعنی کلیه موجودات غیر زنده و زنده مفید نباتی و حیوانی و انسانی و منظومه های ستاره ای و مجموعه های کهکشانی به امر خداوند متعال و از ابعاد فراوان و بیکران خود وی و نه از عدم و نیستی آفریده شده ایم و آنهم یک بار برای همیشه در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین و هرکدام از زندگی جاودانه برخوردار گردیده ایم. لذا معنای بخش دوم آیه یعنی انا الیه راجعون با ترجمه فارسی به شکل رجعت یا بازگشت ما بسوی اوست، مقایر و متناقض و متضاد با معنای عبارت اول می باشد. معنای بخش اول این آیه به شکل بریدگی و جدائی انسان از خدا و یا بصورت نَی مولانا که گویا از نیستان ملکوتی بریده شده بوده باشد و یا مرغ ملکوتی وی که گویا از عالم خاک نبوده و چند روزی در اینجا برایش بطور موقتی قفسی ساخته بوده باشند، همانطوری که در بالا اشاره شد ریشه در داستان آدم و حوا دارد که یک افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشد و محتوای آن از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان نازل نگردیده و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان ابلاغ نشده است. حکیمان ایرانی و مسلمان و بنیانگذاران حکمت های اربعه یا چهار گانه مشائی و اشراقی و متعالیه و بدایه و نهایه از فارابی و ابن سینا و سهروردی گرفته تاکنون در خارج و یا در بیرون از چارچوب بینش و باور و معارف وحیانی و حدیثی و روائی دین اسلام به هیچگونه حقیقت دیگری دست نیافته اند . در پیرامون چیستی و تعریف پدیده روح یک آیه قرآنی با ترجمه فارسی به شکل زیر می باشد: از تو می پرسند که روح چیست ؟ به آنان بگو که روح امر پروردگار من است و علم شما به آن بسیار اندک ست. معنای این آیه بسیار روشن است و لذا به هیچگونه نیازی نداشته و ندارد و آن اینکه قبل از میلاد پیامبر اسلام هیچ انسان دیگری منجمله موسا و ایسا و افلاطون و ارسطو به معنای کلمه روح و وظیفه و نقش آن علم و آگاهی نداشته و خود پیامبر اسلام هم معنای آنرا درک نکرده و پس از رحلت وی تاکنون هیچ متفکر و اندیشمند دیگری چه دینی و چه فلسفی فهم و درک روشنی از این پدیده نداشته است. لذا آنانیکه از این آیه به این نتیجه رسیده اند که فقط روح امر خداوند می باشد و ماده امر اهریمن یا شیطان، مطمئنن و یقینن و بدون شک و تردید روی گمراهه ها در حال پرسه زدن بوده و هنوز می باشند. حقیقت ژرف تر و برتر در این زمینه این است که ماده و روح هردو به یک سهم مساوی امر خداوند متعال می باشند و هردو نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همدیگر اند. از این به بعد می توان این دو پدیده دینی - فلسفی - عرفانی را یک نوسانگر دوقطبی عظیم و در بر گیرنده همه چیز و همه کس در نظر گرفت که قطبین آن غیر قابل تفکیک و جدایی از هم بلکه از استعداد و قابلیت تبدیل متقابل بهمدیگر برخوردارند. این تبدیل همیشه به دو روش صورت می پذیرد ؛ یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. به عنوان مثال پیدایش و ظهور موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی در طبیعت و افزایش و کاهش جمعیت و انقراض آنها به روش غیر مستقیم رُخ می دهد و روش تبدیل مستقیم فقط در اولین لحظات انبساط نطفه بسیار داغ و چگال و متراکم محتوای کیهانی و اولین لحظات وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی اتفاق می افتد. هرگاه پس از وقوع یک مه بانگ یکی از این دو قطب به نهایت وسعت و گسترش برسد، قطب مقابل و هم زاد و هم بازی و هم ارز خود را مثل دشمن نابود و سر به نیست نمی کند بلکه به شکل نطفه یا بذر قابل رشد آنرا در بر و بطن خود حفظ می نماید و خود نقش زمینه رشد و نمّو و بلوغ آنرا عهده دار می شود. در پایان خدمت خوانندگان گرامی و حکیمان ایرانی و مسلمان و پیرو حکمت های چهارگانه و انسانی ( و نه الهی ) اشاره شده در بالا عرض می نمایم که محوری و اصلی و مرکزی ترین آیه قرآن یعنی آیه توحید و شهادت : . . . . لا اله الا الله. . . به معنای خدای دیگر غیر از خدا وجود ندارد، نبوده و نمی باشد بلکه معنای اصلی و ریشه ای این آیه یعنی از دیدگاه خود پیامبر اسلام به شکل زیر بوده است : نه اله بلکه الله.
اگر فرصتی دست داد شاید بتوانم کلام کودکانه خویش را در پیرامون حکمت خسروانی در خدمت خوانندگان گرامی ادامه دهم.

بپرس