قارح

لغت نامه دهخدا

قارح. [ رِ ] ( ع ص ) ستور تمام دندان. ( منتهی الارب ). و آن در حیوانات سم دار به منزله باذل است در شتر. ( ترجمه از منتهی الارب ). جمل قارح. ناقة قارح و قارحه ایضاً. ج ، قوارح ، قُرَّح و مقاریح نیز بندرت آمده است. ( منتهی الارب ). || ناقه ای که حمل آن پیدا و نمایان شده باشد. || کمان دور از زه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) دندان تمام سالگی ستور. || شیر بیشه.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ریش کننده زخم زننده : قارح تر از عقاب و دلاورتر از غراب هشیارتر ز عقعق و چابک تر از زغن .
ستور تمام دندان و آن در حیوانات سم دار بمنزله باذل است در شتر .

فرهنگ معین

(ر ِ ) [ ع . ] (اِفا. ) زخم زننده .

فرهنگ عمید

۱. ریش کننده، زخم زننده.
۲. ستور تمام دندان، چهارپایی که دندان های نیش او درآمده باشد.

پیشنهاد کاربران

بپرس