قراح

لغت نامه دهخدا

قراح. [ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) آب صاف پاکیزه بی آمیختگی چیزی. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). آبی که چیزی به وی آمیخته نبود. ( بحر الجواهر ). || آب شیرین سرد بی آمیغ از هرچیزی. ج ، اَقْرِحَة. || زمین بی آب و گیاه. || زمینی که مخصوص برای زراعت و نشاندن درخت باشد و بس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مزرعه :و اعاد علی سهاماً فی ثلث قرایا بالراذان و قَراحاًببلدةالحظیرة. ( معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 56 ).

قراح. [ق ِ ] ( ع مص ) مقارحة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

قراح. [ق َ ] ( اِخ ) نام چهار محال در بغداد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در بغداد چند محله معمور و پرجمعیت است که به این نام معروف است و هر یک به نام مردی منسوب میگردد که آن محل به نام وی شناخته شده این محله ها قبلاً بستانهائی بوده اند و سپس ساخته شده و به شهر بغداد پیوسته اند. یکی از آنها قراح ابن رزین است و دیگری قراح ظفر و دیگری قراح القاضی و چهارمی قراح ابی الحشم و هر یک از آنها مانند شهر است و در آنها بازارها و مسجدها و کوچه های چندی است. ( معجم البلدان ).

قراح. [ ق ُ ] ( اِخ ) ساحل دریای قطیف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قریه ای است در ساحل دریا. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آب صاف پاکیزه که چیزی باوی نیاموخته باشد ۲ - زمین بی آب و گیاه جمع : اقرحه .
ساحل دریای قطیف قریه ایست در ساحل دریا .

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - آب صاف پاکیزه که چیزی با وی نیامیخته باشد. ۲ - زمین بی آب و گیاه .

فرهنگ عمید

۱. آب خالص و پاکیزه.
۲. زمینی که در آن آب و درخت نباشد.

پیشنهاد کاربران

بپرس