قرش

لغت نامه دهخدا

قرش. [ ق َ ] ( ع مص ) بریدن و گرد کردن از اینجا و آنجا و فراهم آوردن بعض چیزی را به سوی بعض. گویند: قرشه قرشاً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به نیزه جنگ کردن. ( منتهی الارب ).

قرش. [ ق َ ]( ع اِ ) طائفه بزرگی هستند از ماهیان غضروف استخوان دریایی که در دریاهای جهان پخش میباشند ولی دریاهای گرمسیری را برمیگزینند. درازی برخی از این ماهیان تا40 قدم میرسد. این ماهیان انسان خوارند و همچنین به نام کوسه معروفند. سگ دریایی نوع کوچکی از این ماهیان است. ( الموسوعة العربیة ). قرش به فتح قاف ، ماهیی است که بر ماهیان چیره باشد و بخورد. ( منتهی الارب ).

قرش.[ ق ِ ] ( اِ ) پول رایج مصر برابر ده ملیم. هر هزار ملیم یک جینه مصری است. ( دایرةالمعارف فرید وجدی ).

فرهنگ فارسی

پول رایج مصر برابر ده میلم

واژه نامه بختیاریکا

( قرّش ) قرُمبِشت

دانشنامه عمومی

قُرُش یا قِرش از ریشهٔ «grosso» به نام ها و زبان های گوناگون: Qirsh ، Ersh، گرش، Grush، غروش و Grosi از اجزای پول است و در مناطق و کشورهایی استفاده می شود که قبلاً بخشی از امپراتوری عثمانی بودند. این نام در زبان های مختلف ( عربی، اتیوپی، عبری، ترکی و یونانی ) تغییر نموده ولی در اصل از گروسو ایتالیایی می آید، به عنوان denaro گروسو، که یک سکه نقره به ارزش دوازده «دنارو» یا دینار بود و در لغت یونانی نیز به عنوان γρόσι، grosi شناخته شده بود.
qirsh قرش اصلی، ۷ قرن قبل یک قطعه نقره بزرگ شبیه به «تالر» اروپایی، توسط عثمانی ها ضرب شده بود. بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی استفاده از این نام در اجزای پول کشورهای: مصر، عربستان سعودی، سوریه، لبنان و ترکیه و بعداً اردن و سودان، به تصویب رسید.
همچنین نام گروش ( لاتین: Grossus، آلمانی: گروش، ایتالیایی: grossone، چک: گراس، لهستانی: گروس، مجارستانی: Garas به، رومانیایی: گراس ) ، به عنوان اجزای پول در برخی کشورهای مختلف اروپای مرکزی از منشأ یکسان denaro گروسو ایتالیایی denaro مشتق شده است.
عکس قرش
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بمعنی سیاه است چنانکه در روزگار سپری شده مردم سالخورده اثر محمود دولت آمده است:
سبیل قرش و قیطانی اش بر اثر لبخندی شیرین کش می آمد
قَرَش/ ghărăsh : سیاه
مانند: مردان کج کلاغ و سیاه کاکل و تیز ابرو که سبیل های قَرَش خود را تابانده و. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی

بپرس