قعقاع

لغت نامه دهخدا

قعقاع. [ ق َ ] ( ع اِ ) اسم است آواز سلاح را. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) آنکه ازبندهای پایش آواز برآید وقت رفتن. || خرمای خشک. || تب لرزه. || راه دشوار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) شاه راغ . ( مهذب الاسماء ).

قعقاع. [ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است به شریف به بلاد قیس. ( منتهی الارب ).

قعقاع. [ ق َ ] ( اِخ ) راهی است از یمامه به بحرین ،و در زمان جاهلیت مسلوک بوده است. ( معجم البلدان ).

قعقاع. [ ق َ ] ( اِخ ) راهی است در یمامه تا بکوخه. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده قبل شود.

قعقاع. [ ق َ ] ( اِخ ) ابن ابی حدرد. از صحابیان است. ( منتهی الارب ). قعقاع بن ابی حدرد اسلمی ، از صحابیان است. و گویند قعقاع بن عبداﷲبن ابی حدرد، ابن ابی حاتم از پدر خود چنین نقل کند. رجوع به قعقاع بن عبداﷲ شود.

قعقاع. [ ق َ ] ( اِخ ) ابن جلیل. وزیر ولیدبن عبدالملک بود. ( دستورالوزراء ص 20 ).

قعقاع. [ ق َ ] ( اِخ ) ابن حبیش عیسی. وزیر و کاتب ولید خلیفه اموی بود. رجوع به مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 306 شود.

قعقاع. [ ق َ ] ( اِخ ) ابن سوید منقری. از والیان بنی امیه است. وی در سجستان حکومت داشت و بعضی از شعرا در مدح وی اشعاری دارند. رجوع به البیان و التبیین جاحظ ج 2 ص 139 شود. یزید عبدالملک پس از آنکه به خلافت نشست عمربن بصیره را بر نماز و حرب ، و قعقاع بن سوید را بر مال و خراج گماشت و دیری برنیامد که تا نماز و حرب و مال و حراج همه به قعقاع مفوض کرده شد و آن در آخر سال 104 هَ. ق. بود. قعقاع شراب میخورد و مجلس لهو داشت. قعقاع همیشه والی سیستان بود تا مرد. ( تاریخ سیستان ص 125 ).

قعقاع. [ ق َ ] ( اِخ ) ابن شور. مردی بود از بنی ذهل بن ثعلبه مشهور به فصاحت و حسن معاشرت و خوی و روی نیکو. ( الانساب سمعانی ). قعقاع بن شور، از تابعیان است که در حسن محاورت بدو مثل زنند. ( منتهی الارب ).

قعقاع. [ ق َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی حدرد اسلمی. از صابیان است. ابن عبدالبر گوید: وی در حدیث روایت کرد. بخاری گوید: حدیث ابن ابی حدرد نزد عبداﷲبن سعید صحیح نیست. ( الاصابة قسم 3 ص 287 ). رجوع به قعقاع بن ابی حدرد شود.

قعقاع. [ ق َ ] ( اِخ ) ابن عمرو تمیمی. یکی از دلاوران و قهرمانان عرب از دوره جاهلیت و اسلام و از صحابیان و از شاعران است. وی در وقعه یرموک و فتح دمشق و بیشتر جنگهای مسلمانان ایرانیان حضورداشته و در کوفه سکونت کرد و در جنگ صفین جزء لشکریان علی بود. او هنگام آرایش ، شمشیر هرقل امپراطور روم را حمایل میکرد و زره بهرام گور شاهنشاه ایران به تن میپوشید و این دو از چیزهائی بود که در جنگ ایرانیان به غنیمت برده بود. قعقاع شاعر بزرگی بود و ابوبکر درباره او گوید: آواز قعقاع در میان لشکریان از هزار مرد بهتر است. وفات وی به سال 40 هَ. ق. اتفاق افتاد. رجوع به کامل ابن اثیر حوادث سال 16 و اعلام زرکلی ج 3 ص 797 شود. قعقاع بن عمرو تمیمی ، برادر عاصم ، از شجاعان عرب است. ابوبکر درباره وی گفته : صدای قعقاع در میان لشکر بهتر از هزار مرد است. ( الاصابة ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ عمید

۱. صدای اسلحه.
۲. (اسم ) خرمای خشک.
۳. (اسم ) تب لرزه.
۴. (اسم ) راه دشوار که به مشقت پیموده شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس