قلمدان

/qalamdAn/

معنی انگلیسی:
pen-case

لغت نامه دهخدا

قلمدان. [ ق َ ل َ ] ( اِ مرکب ) جای قلم. تپنگویی که در آن ابزارهای نبشتن مانند قلم و چاقو ومقراض و قطزن میگذارند. ( ناظم الاطباء ) :
لب خاموش تصویر قلمدان فاش می گوید
که از همراهی اهل سخن نتوان مصور شد.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
جعبه گونه ای ازمقوا یا چوب مکعب استوانه شکل میان تهی که روپوش قلمدان بود و قلمدان راکه جعبه مانندی است هم از جنس روپوش درون آن جای دهند و روی قلمدان را با صورتهای گونه گون از آدمیان یا مرغان یا جانوران منقش سازند. ( ناظم الاطباء ) :
مرا مرغی سیه سار است و گلخوار
گهربار و سخندان در قلمدان.
ناصرخسرو.
- میرزا قلمدان ؛ در تداول عامه ، کنایه از نویسنده باریک و دراز. ( یادداشت مؤلف ).
|| نشانی مخصوص صدر اعظم. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) آلتی استوانه گونه مرکب از دو قطعه : قطعه داخلی به شکل ناوکی است که در قطعه آن حقه مرکب : قلمهای نیی قیچی و قلمتراش و قط زن را جای دهند . قطعه خارجی به منزله غلاف قطعه داخلی است . قلمدان را از مقوا یا کاغدهای بهم فشرده سازند و غالبا جوانب بیرونی آن را با نقوش زیبا منقش سازند : بعد که بر سر گرو اسباب رفتیم معلوم است کتاب است و قلمدان عبا و قر آن .

فرهنگ عمید

قوطی کوچک درازی از جنس مقوا، چوب، پلاستیک، یا فلز که در آن ابزار نوشتن را می گذارند.

مترادف ها

penner (اسم)
قلمدان، جای قلم

پیشنهاد کاربران

انتاد که در حال زوزه کشیدن است، اما در حال ۶با از قطار جلو بزن رنگ های من درست

بپرس