قوچ

/quC/

برابر پارسی: غوچ، راک، وران

معنی انگلیسی:
ram, tup

لغت نامه دهخدا

قوچ. ( ترکی ، اِ ) گوسفند شاخ دار جنگی را گویند. ( آنندراج ) ( برهان ). میش شاخ دار نر. ( فرهنگ نظام ). قچ. کبش ( معرب آن ). ( حاشیه برهان چ معین ). قچقار.گوسفند نر سه یا چهار ساله اخته ناشده که غالباً شاخ دارد. || بز کوهی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سر قوچ به سلامت بودن ؛ سابقاً داشها و لوطیهای محل قوچ جنگی در خانه نگهداری میکردند. سر قوچ فلان بسلامت باشد ( سرش سلامت باد ). ( فرهنگ فارسی معین ).
- قوچ باز ؛ کسی که قوچ برای جنگیدن و مسابقه گذاردن نگهداری میکند.
- قوچ بازی ؛ عمل قوچ باز.
- قوچچی ؛ لوطیهای قفقاز در دوره تزارها. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

کلمه ترکی، غوچ، گوسفندشاخدارجنگی، راک، تکل
( اسم ) ۱ - گوسفند نر شاخدار ۲ - بز کوهی یا سرقوچ . سابقا داشها و لوطیهای محل قوچ جنگلی را در خانه نگهداری می کردند . سر قوچ فلان بسلامت باشد . ( سرش سلامت باد . ) : وعده هستی غیر ار بقیامت باشد سر قوچ تو الهی بسلامت باشد . ( گل کشتی توبا ۳۸۵ )

فرهنگ معین

[ تر. ] (اِ. ) گوسفند شاخ دار.

فرهنگ عمید

گوسفند شاخ دار جنگی: چه خواهند از جان هم این دو قوچ / که جنگیده با هم سرِ هیچ وپوچ (ایرج میرزا: ۱۵۸ ).

گویش مازنی

/ghooch/ گوسفند نر بزرگ جثه

واژه نامه بختیاریکا

نَرمیش

جدول کلمات

راک

مترادف ها

ram (اسم)
دژکوب، قوچ، کلاف، کلوخ کوب، تلمبه، گوسفند نر

wether (اسم)
خواجه، قوچ، قوچ اخته، گوسفند اخته

buck (اسم)
خود ستایی، جفتک، نر، دلار، قوچ، جنس نر اهو و حیوانات دیگر

فارسی به عربی

ظبی , کبش

پیشنهاد کاربران

واژه قوچ
معادل ابجد 109
تعداد حروف 3
تلفظ quč
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی] ( زیست شناسی )
مختصات ( اِ. )
آواشناسی quC
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
تَکِل یا تِکِل
درقرآن آمده که : مردم را بنگری که قوچ قوچ به دین خدا داخل میشوند .
واژه قوچ
معادل ابجد 109
تعداد حروف 3
تلفظ quč
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) خوچ [پهلوی] ( زیست شناسی )
مختصات ( اِ. )
آواشناسی quC
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ کوچک زبان پهلوی
دهخدا همه واژگان پارسی را که نشناخته ترکی و عربی پنداشته نادان ندانسته که انرا خوچ/قوچ گویند و این پهلوی است و به عربی رفته انرا کبش مانند کوک/کبک گفته اند - و قوچی اخته نشده سه چهار ساله را قوچ کار میگویند چون برای کار است کار قوچ میش راندن است و ترکان انرا قچقار گفته اند
واژه قوچ کاملا پارسی است در ترکی می شود بیردهپوسو این واژه یعنی قوچ صد درصد پارسی است.
در منطقه ی خراسان به گوسفند نر جوان شیشک می گویند به گوسفند نر بزرگسال قوچ می گویند و به گوسفند نر خیلی گنده و سن بالا بَخته می گویند.
[ترکی] گوسفند شاخ دار به مجاز گوسفند نر
قوچ . ( ترکی ، اِ ) گوسفند شاخ دار جنگی را گویند. ( آنندراج ) ( برهان ) . میش شاخ دار نر. ( فرهنگ نظام ) . قچ . کبش ( معرب آن ) . ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . قچقار. گوسفند نر سه یا چهار ساله اخته ناشده که غالباً شاخ دارد. || بز کوهی . ( فرهنگ فارسی معین ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- سر قوچ به سلامت بودن ؛ سابقاً داشها و لوطیهای محل قوچ جنگی در خانه نگهداری میکردند. سر قوچ فلان بسلامت باشد ( سرش سلامت باد ) . ( فرهنگ فارسی معین ) .
- قوچ باز ؛ کسی که قوچ برای جنگیدن و مسابقه گذاردن نگهداری میکند.
- قوچ بازی ؛ عمل قوچ باز.
- قوچچی ؛ لوطیهای قفقاز در دوره ٔ تزارها. ( یادداشت مؤلف ) .

قوچ / quC /
برابر پارسی: غوچ، راک، وران
امروزه نام گوسفند بر تمام گوسفندان اهلی نر و ماده که دارای پشم یا مو هستند اطلاق می شود به بچه گوسفند بر اساس داشتن مو یا پشم به ترتیب بزغاله یا بره گفته می شود که شامل هر دو جنس نر و ماده می شود بزغاله
...
[مشاهده متن کامل]
ی ماده با بزرگ شدن به بُز و بزغاله ی نر به چپش تغییر نام پیدا می کند اما بره ی ماده با بزرگ شدن به میش و بره ی نر به قوچ تغییر اسم می یابند. بطور کلی بُز و چپش، بی دنبه، مودار و دارای شاخهای راست بدون اعوجاج اند و میش و قوچ به گوسفندان دنبه دار دارای پشم و شاخهای خمیده و اعوجاج گفته می شود.

تکل، راک، غوچ، وران
راک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس