لعبتک

لغت نامه دهخدا

لعبتک. [ ل ُ ب َ ت َ ] ( اِ مصغر ) مصغر لعبت. لعبت خرد :
رزبان گفت که این لعبتکان بی گنهند
هیچ شک نیست که آبِست ز خورشید و مهند.
منوچهری.

فرهنگ فارسی

۱- پیکر کوچک . ۲- بت کوچک . ۳- عروسک خرد . ۴- معشوق خردسال دلبرک : رزبان گفت که این لعبتکان بیگنهند هیچ شک نیست که آبست ز خورشید و مهند . ( منوچهری . د. ۱۶۲ )

فرهنگ عمید

۱. عروسک.
۲. [مجاز] معشوق خردسال.

پیشنهاد کاربران

بپرس