لیدر

/lider/

مترادف لیدر: پیشوا، رئیس، رهبر، زعیم، قاید، مقتدا

معنی انگلیسی:
leader, pilot

لغت نامه دهخدا

لیدر. [ دِ ]( انگلیسی ، اِ ) قائد. رهبر. سائس. پیشوا. پیشوای فرقه : لیدر حزب ؛ رهبر حزب.

لیدر. [ ل َ دَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری بیرجند. کوهستانی و معتدل و دارای 6 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا پنبه و غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

پیشوا، سردسته، رئیس حزب
( اسم ) رهبر قاید پیشوا : لیدر حزب .
دهی از دهستان شهاباد بخش حوم. شهرستان بیرجند ٠ واقع در ۱۸ هزار گزی جنوب باختری بیرجند ٠ کوهستانی معتدل زبان فارسی ٠ آب از قنات ٠ محصول پنبه و غلات ٠ شغل اهالی زراعت و راه مالروست ٠

فرهنگ معین

(دِ ) [ انگ . ] (اِ. ) رهبر، سردسته .

فرهنگ عمید

۱. پیشوا، سردسته.
۲. رئیس حزب.

گویش مازنی

/lidar/ از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر

واژه نامه بختیاریکا

سَر چوپِه

جدول کلمات

رهبر

مترادف ها

pilot (اسم)
خلبان، رهبر، لیدر، پیلوت، خلبان هواپیما، راننده کشتی، چراغ راهنما، اسباب تنظیم و میزان کردن چیزی

fuehrer (اسم)
رهبر، لیدر، پیشوا و شخص مقتدر

fuhrer (اسم)
رهبر، لیدر، پیشوا و شخص مقتدر

فارسی به عربی

طیار

پیشنهاد کاربران

سردسته ، فرمانده ، راهنما، سرگروه ،
لیدر به معنای رهبر، سرگروه
Namjoon - RM🥺❤💜
رهبر. رئیس. سر گروه
RM
رئیس. سر گروه
رهبر
فرمانده
مشاور
لیدر : فرمانده - رهبر - راهنما
رهبر سر دسته

راهنما
مشاور
راهبر
رهبر رییس

بپرس