لیو

/liv/

لغت نامه دهخدا

لیو. [ ل ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج ،واقع در 18هزارگزی باختر دژ شاهپور از طریق بردرشه و چهارهزارگزی باختر نیگجه. کوهستانی و سردسیر. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات ، حبوبات ، لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. اردو محل به فاصله یکهزار گزمرکب و به لیوی علیا و لیوی سفلی معروف و سکنه لیوی سفلی 50 تن است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

لیو. [ وْ ] ( اِ ) یکی از نامهای خورشید است. ( برهان ). از نامهای نیر اعظم. ( جهانگیری ). آفتاب :
ای ساقی مه روی درانداز و مرا ده
زآن می که زرش مادر و لیوش پدر آمد.
انوری ( از جهانگیری ).

فرهنگ فارسی

برنارد ستاره شناس فرانسوی ( و. پاریس ۱۸۹۷ - ف. ۱۹۵۲ م . ) . وی [ کورونو گراف ] را اختراع کرد که بوسیله آن درباره [ تاج ] خورشید مطالعه میکنند . لیو بعضویت فرهنگستان فرانسه انتخاب شد .
( اسم ) خورشید آفتاب : ای ساقی مه روی در انداز و مرا ده زان می که رزش مادر و لیوش پدر آمد . ( انورر جها . )
دهی از دهستان ولیسه بخش مریوان شهرستان سنندج .واقع در ۱۸ هزار گزی باختر دژ شاهپور از طریق بر درسه و چهار هزار گزی بختر نیگجه ٠ کوهستانی سرد سیر کردی زبان ٠ آب از چشمه و قنات ٠ محصول غلات و حبوبات و لبنیات و توتون ٠ شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالروست ٠ از دو محل بفاصل. یکهزار گز مرکب و به لیوی علیا و لیوی سفلی معروف است ٠

فرهنگ معین

(اِ. ) خورشید، آفتاب .

فرهنگ عمید

خورشید، آفتاب: ای ساقی مه روی درانداز و مرا ده / زآن می که رزش مادر و لیوش پدر آمد (انوری: لغت نامه: لیو ).

دانشنامه عمومی

لیو (لهستان). لیو ( به لاتین: Liw ) یک روستا در لهستان است که در گمینا لیو واقع شده است. [ ۱] لیو ۹۲۰ نفر جمعیت دارد.
عکس لیو (لهستان)عکس لیو (لهستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

لیوْ: اسم ایرانی به معنای خورشید، آفتاب
در زبان روس بمعنی شیر هست
اسمی پسرانه خارجی به معنی شیر

بپرس