مامی

لغت نامه دهخدا

مامی. ( اِ ) والده. مادر.ماما. ام : چنانکه مادر را مامی گویند مرا ولد و هرکه را به نام نغز گویند. ( معارف بهأولد، چ فروزانفر چ چاپخانه دولتی ص 45 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مادر والده : چنانکه مادرم را مامی گویند .

دانشنامه عمومی

مامی ایزدبانویی در افسانه بابلی آترا - هاسیس و دیگر افسانه های آفرینش است. نقش او هم ارز با ارورو است. او در آفرینش آدم از خاک و خون نقش داشته است. [ ۱] همانگونه که در افسانه های نینتو آمده است او چهارده تکه خاک آغازین را خرد کرد و به ریخت خدایانِ در رحم درآورد که هفت تکه آن در سمت چپ و هفت تا در سمت راست با آجری بین آنها بود و هفت جفت نخست رویان ( جنین ) آدم ها ساخته شدند. احتمال دارد که او به هنگام پیشنهاد انکی که گفته بود یکی از خدایان را در بین خود کشته و از خون و گوشت آن خدا، آمیخته با خاک، در آفرینش آدم بهره برد، تبدیل به بلت ایلی ( "معشوقه خدایان" ) شده باشد. او همچنین به نام نینتو ( Nintu ) نیز شناخته می شود. آرایه های جایگزین نام او همچنین ماما ( Mama ) و مامیتوم ( Mammitum ) هستند.
عکس مامیعکس مامی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

آسمان خوشبختی
والاترین والای من
مادرم بانوی زیبایی دلم
توای زیباترین فروغ ایزدی
توای یگانه ساحل دریا آرامش دل
شیرینی کرشمه بیان زندگی
تو ای پروبال پروازآوازه عشق
مهرجاویدمحبت قلبی سرخی عشق
...
[مشاهده متن کامل]

طلعت فاخر عصمت، گوهر ناب عفت
می ستایم من توراتا کهکشانها
ای بهشت عشق مهرو جان

بپرس