متجدد

/motejadded/

مترادف متجدد: تجددطلب، روشنفکر، نوآور، نوپرست، نوگرا

متضاد متجدد: کهنه گرا، متحجر

برابر پارسی: نوگرا، نوآور، نوپسند، نوخواه

معنی انگلیسی:
modernized, modern, modernist, neologist, modern - minded

لغت نامه دهخدا

متجدد. [ م ُ ت َ ج َدْ دِ] ( ع ص ) نو گردیده. ( آنندراج ). نو و تجدید شده و تازه. ( ناظم الاطباء ). نو گردنده : به مکان اوفضایل اسلاف و شرف اجداد متجدد گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 362 ). || آن که تابع رسوم و آداب جدید باشد. مقابل مرتجع. و رجوع به تجدد شود. || پستان خشک و بی شیر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کسی که آداب ورسوم تازه راکسب کرده باشد
( اسم ) ۱ - نو گردنده . ۲ - آنکه تابع رسوم و آداب جدید باشد مقابل مرتجع جمع : متجددین .

فرهنگ معین

(مُ تَ جَ دِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) نوخواه ، کسی که آداب و رسوم جدید را می پذیرد.

فرهنگ عمید

کسی که آداب ورسوم تازه را کسب کرده باشد، پیرو شیوه های نوین زندگی، نوگرا.

مترادف ها

newfangled (صفت)
متجدد، نوظهور، مد تازه

ultramodern (صفت)
متجدد، خیلی جدید، فرانو، بسیار تازه

پیشنهاد کاربران

بپرس