مراجل

لغت نامه دهخدا

مراجل. [ م َ ج ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مِرْجَل. دیگها. رجوع به مِرجَل شود :
ز یخ گشته شمرها همچو سیمین
طبق ها بر سر سنگین مراجل.
منوچهری.
|| ج ِ ممرجل ؛ یعنی جامه ها که در آن صورت های مرجل باشد. ( آنندراج ). رجوع به مُرَجَّل و مُمَرجَل شود.

فرهنگ فارسی

دیگها

فرهنگ عمید

= مرجل

پیشنهاد کاربران

مراجل : مراجل ( مراجل اسم دختر ترکی ) مادر مأمون هفتمین خلیفه عباسی .
مراجل : مراجل ( به انگلیسی: Marajil ) کنیز هارون الرشید و مادر مأمون از اهالی بادغیس بود

بپرس