مسطور

/mastur/

مترادف مسطور: نبشته مرقومه، مکتوب، مرقوم، مسطوره، نوشته

متضاد مسطور: منقول

معنی انگلیسی:
written, aforesaid, above-mentioned

لغت نامه دهخدا

مسطور. [ م َ ] ( ع ص ) نبشته. ( آنندراج ). مکتوب. نوشته شده. مرقوم. مرتسم. مسطر. مزبور : و الطور و کتاب مسطور. ( قرآن 1/52 و 2 ). کان ذلک فی الکتاب مسطوراً. ( قرآن 58/17 و 6/33 ). دیگر قصه به جای ماندم که دراز است و در تواریخ مسطور. ( تاریخ بیهقی ).
حروف عقل بشمارم که مسطور است اشیا را
کتاب نفس برخوانم که باشد نسخه ای در جان.
ناصرخسرو.
خامشی از کلام بیهده به
در زبور است این سخن مسطور.
ناصرخسرو.
عتبی رساله ای در مرثیه او انشا کرده است در اصل کتاب مسطور است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 441 ). کیفیت وقایعی که در عهد ایشان بود به حسب معرفت مسطور شد. ( جهانگشای جوینی ). بلوغ را چه نشان است ؟ گفت : آنچه در کتب علما مسطور است سه نشان دارد. ( گلستان سعدی ).

مسطور. [ م َ ] ( اِخ ) عشیره ای از طایفه مُحَیسن از طوایف بنی کعب خوزستان. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90 ).

فرهنگ فارسی

نوشته، نوشته شده
( اسم ) نوشته شده بسطر در آورده : از قلاع معتبرکه بمزید مناعت ومحکمی مشهور است و وصف آن در کتب تواریخ مسطور و مذکور قلع. فیروز کوه است .
عشیره ای از طایفه محیسن از طوایف بنی کعب خوزستان

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) نوشته شده .

فرهنگ عمید

نوشته، نوشته شده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّسْطُورٍ: نگاشته شده- نوشته شده
ریشه کلمه:
سطر (۱۷ بار)

پیشنهاد کاربران

محرر. [ م ُ ح َرْ رَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تحریر. نوشته شده. ( غیاث ) . نوشته شده و مکتوب و مرقوم و نگاشته شده. ( ناظم الاطباء ) . || نسختی مکتوب از روی نسختی دیگر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
قلمی/قلمی شده ( نوشته شده )
مسطور: ( اسم مفعول ) نوشته شده، نوشته.
مستور: ( اسم مفعول ) پنهان شده، پنهان.
این دو آرایه ی جناس دارند.

بپرس