مشخصه

/moSaxxase/

مترادف مشخصه: ویژگی، خصوصیت، مختصه، وجه ممیزه

برابر پارسی: ویژگی، شناسه

معنی انگلیسی:
character, characteristic, diagnostic, discriminating, earmark, feature, property

لغت نامه دهخدا

( مشخصة ) مشخصة. [ م ُ ش َخ ْ خ ِ ص َ ] ( ع ص ) مؤنث مشخّص. و رجوع به مشخص شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مشخص جمع : مشخصات

فرهنگستان زبان و ادب

{feature} [زبان شناسی] کوچک ترین واحد آوایی، صرفی، نحوی یا معنایی

مترادف ها

characteristic (صفت)
مشخصه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی

پیشنهاد کاربران

بپرس