معنادرمانی

دانشنامه آزاد فارسی

معنادرمانی (logotherapy)
(یا: معنی درمانی) روشی درمانی در روان شناسی، اساس این شیوه نظریه ای از ویکتور فرانکل (۱۹۰۵ـ۱۹۹۷)، روان پزشک اتریشی است. او معتقد بود که نیاز بنیادین هستیِ انسان یافتن معنا برای زندگی است. فرانکل سه سال را در اردوگاه های کار اجباری نازی ها گذراند و در این مدت در بازیابی سلامت روانی به اسیران دیگر کمک کرد. معروف ترین کتاب فرانکل، انسان در جست وجوی معنا (۱۹۶۲)، درآمدی بر معنادرمانی است. او در این کتاب که تجربه ها و خاطرات دورۀ اسارتش را نوشته، معنادرمانی نظری و عملی و نیز چگونگی معنایابی برای زندگی را از دید خود و هم بندانش تشریح کرده است.

پیشنهاد کاربران

معنا درمانی
پدیده جاودانگی زندگی شاید بسان یک مجسمه ای سنگی باشد که در درون مرزهای یک ولایتی در یک ایالتی و در یک شهر یا شهرکی در مرکز میدانی و یا چهار راهی بر روی کمربند فرضی استوا بر روی یک پایه و یا اساسی سنگی به شکل های مختلف هندسی از قبیل مکعب مربع و مستطیل و یا استوانه خموش و گویا بر روی پاهای سنگی خود ایستاده و یا روی یک صندلی سنگی استوار بر آن پایه و اساس سنگی نشسته باشد. و کودکی شاداب به سفارش پدر و یا مادرش یک گردن بند از گل های شنبه لیله یا شنبه سیاه به گردن آن انداخته باشد و مادرش با کلیک روی دکمه دور بین مبایل یا همراه از فرزند خویش در کنار آن مجسمه جهت یادگاری عکسی گرفته باشد و یا دخترکی بازی گوش تفننی یک سیگاری از تاباک یا تنباکوی سبز رنگ به نام گانجا یا ماری ژوانا در بین لبان سنگی آن در باب شوخی نوجوانانه با آدامس چسبانده باشد. و دوشیزکی دیگر که انگار عشق به پسرک همسایه دلش را ربوده بوده باشد، با ماژیک قرمز تصویر یک دل و یک بوسه لعل فام را روی گونه های سنگی چپ و راست آن ترسیم و به یاد عشق سرخورده خویش به رسم یادگاری نگاشته و گذاشته باشد و دخترکی دیگر با ماژیک رنگی سیاه یا قرمز روی پیشانی آن و بین ابرو های سنگی اش یک خال هندو به یاد چشم سوم و بخشش ادیبانه سمرقند و بخارا به خال هندویش نشانده باشد. و جوانکی خمشگین و غضبناک به خاطر رد شدن پارسال در امتحانات ورودی یا کنکور دانشگاه و یا نوجوانکی غمگین و افسرده از رد یا رفوزه شدن در امتحان ثلث سوم سال اول دوره راهنمایی در یک غروب بهاری یا پائیزی با یک قطعه سنگ و یا چکشکی با فرود آوردن یک ضربه یکی از گوش های سنگی چپ یا راست آنرا شکسته باشند. و یا یک کبوتر بریده و جدا گشته از نوع و فوج خویش گور گور کنان و قافل از سرپنجه شاهین قضا و تفنگ بادی و تیرکمان بچه های بازی گوش توی کوچه و خیابان روی سر یا یکی از شانه های سنگی آن نشسته باشد. و یا یک کلاغ یا زاغکی برفراز سر آن قار و قار و پرواز کنان فضله آبکی و سفید رنگ خودرا از بالا نثار پیشانی و دماغ سنگی آن نموده باشند. و موشی خانگی یا صحرائی یک روزی گذرش به آن میدان و چهار راه رسیده و در زمین زیر پایه و اساس محکم سنگی آن نقبی زده و یک لانه و سرا و خانه ای خاکی و کوچک برای اقامت و گذران زندگی در آن ساخته باشد. و یا گنجشگکی یک روزی در چمن روئیده شده روی زمین خاکی در اطراف پایه سنگی با منقار کوچک خود در صدد شکار دانه ای بوده باشد. و زنی زنبیل بدست و با دست دیگر دست کودکش را گرفته و هروز صبح ( به استثنای دو روز تعطیلات آخر هفته ) بسوی مهدکودک و بعد از آن، خرید و باز گشت به منزل و مشغول شدن به طباخی و غذا پختن برای فرزندان و شویش، در طی طول خیابان و رسیدن به آن میدان و چها راه نگاهی به آن مجسمه می انداخته و پنهانی تبسمی شیرین نثار خاموشی و گویایی آن می نموده باشد و با اندکی احساس حسادت از صبوری و بردباری و شکیبایی آن مجسمه در مقایسه با عدم صبوری و برد باری و شکیبایی شوهر خود به پیشگاه خویش به رسم و سنت فضولان شکایت می برده باشد. و یا یک شاعر در یک روز سرد زمستانی در انزوای یخ زده تنهایی در منزل در طی اندیشیدن در پیرامون دنیا و برزخ و آخرت و تفکر و تخیل درباره هدف و مفهوم و معنای زندگی لحظاتی دچار یاس و نومیدی و افسردگی گشته شده باشد و برای رهایی از آن حالت سرد و یخ زده ، خانه را ترک کرده و قدم زنان در طول خیابان به میدان و چهار راه رسیده باشد و مجسمه سنگی خموش و گویا توجه نگاه تیزبین آن شاعر افسرده را بسوی خود جلب و اورا جهت گفت و شنودی کوتاه پیش خود دعوت نموده باشد. و آن شاعر پس از پذیرش دعوت و رسیدن به مرکز میدان و به پیشگاه مجسمه سنگی، از نزدیک مقداری جمال و جلال آن را مورد مشاهده و بررسی قرار داده باشد و گوش سنگی شکسته مجسمه اورا به یاد ایوان بجای مانده از کاخ مدائن و عبارت " هان ای دل عبرت بین . . . . " انداخته باشد و از سیگاری گانجای چسبانده شده بین لبان سنگی اش و دو تصویر دل و بوسه از لبان لعل فام هردو به عنوان سمبل های عشق اندکی لذت برده و شاد گشته باشد و گردنبند گلی آویزان شده و پژمرده بر گردن آن، اورا به یاد تسبیح زرد رنگ شاه مقصودی پدر بزرگ و یا گردنبند طلایی انداخته بوده باشد که خود او یک روزی در گذشته های دور دست به مناسبت جشن تولد به همسرش هدیه داده بوده باشد. بهر حال آن شاعر پس از اقامتی کوتاه و گفت و شنودی مختصر و دو طرفه با حضرت مجسمه ، کلیه افسردگی ها و یاس و نومیدی جمع شده در پشت سد روان اش را جهت تخلیه در قالب آب دهان گرد کرده و صورت مجسمه سنگی بی آزار و صبور را هدف گرفته باشد، انگار صورت و معنای زندگی و پدیده جاودانگی را هدف شلیک قرار داده بوده باشد، و آب جمع شده در دهان را به بالا و بسوی صورت مجسمه پرتاب کرده باشد و تصادفا در همان لحظه نسیمی صبایی وزیده و آب دهانش بر اثر نیروی جاذبه و با تبعیت و پیروی از ضرب المثل معروف " تف سر بالا " بطور عمودی بر گشته و روی صورت خود وی افتاده باشد و به شکل برگ گل یاس روی گونه سمت راست اش نقش بسته و بر اثر آن حادثه ناگوار، یکباره و معجزه و آسا کلیه افسردگی و نومیدی اش به دست فراموشی سپرده شده و شفا یافته بوده باشد و از آن روز به بعد ، هربار که در باره هدف و معنای زندگی به تفکر و تخیل پرداخته باشد، یاد آن مجسمه سنگی خموش و گویا و آن اتفاق و رویداد تف سر بالا و باز گشتن اش بر اثر نیروی جاذبه و وزیدن ملایم نسیم و باد صبا و افتادن آن روی صورت خود وی و نقش برگ گل یاس به روح و روان وی شادی های فراوان هدیه نموده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

آن مجسمه سنگی صبور و بردبار و شکیبا و خموش و گویا که به حمد الله از طول عمر بسیار درازی برخوردار بوده باشد، شاید در کلیه لحظات عمر پر بارش به حقیقت زیر واقف و آگاه نگردیده بوده باشد . و آن راز و معنا و حقیقت اینکه همیشه و بطور خستگی ناپذیر در طول نوسانات شبانه و روزانه، هربار یک راه ۴۰ هزار کیلومتری را طی کرده و همیشه در بطن ولایت و ایالت و شهر و شهرک خود و بهمراه میدان و چهار راه محل اقامت اش به سر جای اولیه ( نسبت به مرکز زمین ) خود برگشته باشد، بدون اینکه در طی این راه طولانی و شبانه روزی یک قدم از خود برداشته بوده باشد و یا یک لحظه از مرکز میدان و چهار راه دور شده باشد. حکایت سفر و راه کلی محتوای کیهان ( و محتوای هرکدام از کیهان های موازی و مساوی و بیشمار ) در میدان فضای هندسی با محیطی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر و مطلقا مسدود به مثابه سرا و وطن ملکوتی و ملکی خویش، بطور جاودانه و خستگی ناپذیر بین نظام های احسن آفرینش متوالی ، شبیه حکایت همان مجسمه سنگی خموش و گویا و حرکت ساکن و دورانی آن چسبیده بر روی پشت زمین و بهمراه آن می باشد. محتوای کیهان در بطن فضای هندسی سه بعدی در حین حرکت های نوسانی خود مثل کره زمین دور محور خویش نمی چرخد بلکه سوار است بر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض. البته فرق بین حرکت و سفر محتوای کیهان بین مبداء و معاد و پس از آن بین معاد های متوالی و بیشمار ، مثل حرکت شبانه روزی و تکراری مجسمه سوار بر پشت زمین ، یک حرکت تکراری و خسته کننده نمی باشد بلکه همیشه پس از یک دور کامل، دوباره همان دور را در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی برتر نسبت به مراتب و درجات پیشین و قبلی آغاز می کند و به پایان می رساند. در پایان شاید بتوان ادعا نمود که کلیه افراد انسانی در طول تاریخ پیدایش بشریت روی کره زمین تاکنون درست مثل آن مجسمه سنگی، به حقیقت داشتن و موجود بودن و چگونگی طی این راه و سفر سوار برپشت نوسانات انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان پی نبرده باشند.

همه چیز یک فرد انسانی را می توان تخریب کرد غیر از من ها یا خود ها و یا نفوس مجرد دهگانه اورا مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه که یکی از آنها به ظهور و پیدایش رسیده و به من تجربی یا فِنومِنی معرف است و نُه تای بقیه بصورت الگو و کهن الگو و امکانات استعلائی یا بالقوه و طرح و برنامه در وجود هر فرد انسانی موجود اند و به من های غیر تجربی یا نومنی ( من های نُه گانه ) معروف اند. همچنین شرافت انسانی و جاودانگی زندگی انسان غیر قابل تخریب می باشند، گرچه این زندگی دنیوی تخریب گردیده باشد. این زندگی دنیوی هم فقط یکی از زندگی های فراوان دنیوی هر فرد انسانی می باشد در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی در طول سفر مقطعی نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد. هرکدام از حیات ها و یا زندگی های فراوان دنیوی هر فرد انسانی گرچه از لحاظ کمال در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی زندگی های طولانی مدت درون نظام های احسن آفرینش مبداء و معاد و پس از آن معاد های متوالی و بیشمار، نیستند ، اما در پیشگاه خداوند متعال از لحاظ ارزشی دست کمی از آنها ندارند. لذا هر کسی که به بهانه های زهد و پارسایی و یا هر بهانه دیگری پشت به این دنیا بکند و جاذبه میل خودرا به تعلقات زندگی دنیوی عمدا دفع نماید، یقینن و مطمئنن روی او بسوی نور و روشنایی نخواهد بود بلکه بسوی تاریکی و ظلمت. معانی همیشه دارای دو سر حد می باشند ؛ یکی تاریک و ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت عینی و تولید شده توسط خرد یا عقل محض و نظری در افق های دور دست خیال و اوهام و دیگری نورانی و روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت عینی تولید شده توسط خرد یا عقل عملی و نظری با مشاهده ژرف ظاهر و باطن واقعیت عینی و آمیزه ای وسیع و طیفی بین این دو سرحد با درجات مختلف شدت و ضعف گاهی متمایل به زلالی آب این سو و گاهی متمایل به سراب بی آبی آنسو.
...
[مشاهده متن کامل]

یک مثال ساده در مورد دو معنای اوهامی و حقیقی یکی از آیه های شریفه قرآن مجید و شاید مهمترین آنها یعنی آیه توحید و شهادت : لا اله الا الله.
الف - معنای اوهامی به زبان فارسی : خدای دیگری غیر از خدا وجود ندارد.
ب - معنای حقیقی به زبان فارسی : نه اله بلکه الله.
منظور حکیمان هم عصر و اطراف پیامبر اسلام و خود وی از بیان این آیه این بوده که واژه عربی الله در نامگذاری خالق سماوات و الارض در آینده در ذهن و زبان و خط انسان بخصوص پیروان دین اسلام و در حافظه تاریخ ثبت و ضبط گردد و زنده بماند و جهانی شود و نه واژه آرامی اله . امروز می دانیم که خود کلمه الله هنرمندانه از ترکیب حرف تعین اَل در زبان عربی و واژه آرامی اله آفریده شده است.
و هزار و یک نوع مثال دیگر از قبیل : خداوند متعال انس و اجنه و پریان را بخاطر تسبیح و ذکر شبانه روزی صفات و اسماء خویش و طاعت و بندگی نیآفریده است. ارائه تعاریفی اوهامی و به دور از حقیقت از محتوای کاتِ گوری امیال و سرنوشت های پنجگانه جنسی افراد انسانی موجود در صدف بسته غریزه طبیعی جنسی آنان توسط افلاطون و ارسطو به شکل مقولات پنجگانه و دهگانه فلسفی - منطقی و تبدیل نمودن آنها به حضرات خمس توسط ابن عربی و استحاله آنان به پنج پایه مستحکم دین اسلام چیزی نیستند غیر از سعی و کوشش های کودکانه در گم کردن رد پای ریشه و اصل و معنای واژه " خویدوده " باستانی.

بپرس