معنون


معنی انگلیسی:
having a title or address

لغت نامه دهخدا

معنون. [ م َ ] ( ع ص ) دیوانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ناتوان. || افسون شده و جادوشده و به افسون نامرد شده. || آنکه قاضی بر وی حکم به نامردی کند. || محبوس در حظیره. ( ناظم الاطباء ).

معنون. [ م ُ ع َن ْ وَ ] ( ع ص ) عنوان کرده شده یعنی دیباچه کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). کتاب دیباچه نوشته. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). || عنوان کرده شده. || دارای عنوان. ( ناظم الاطباء ). شخصی دارای عنوان و مقام : مرد معنونی است.

فرهنگ فارسی

کتاب دیباچه دار، عنوان کرده شده، دارای عنوان
( اسم ) ۱ - عنوان کرده شده ابتدا شده ۲ - کتاب یا رساله دارای مقدمه . ۳ - شخصی دارای حیثیت و نام نشان : [ مرد معنوی است . ]
عنوان کرده شده یعنی دیباچه نوشته

فرهنگ معین

(مُ عَ وَ ) [ ع . ] (اِمف . )۱ - عنوان کرده شده ،ابتدا شده . ۲ - کتاب یا رسالة دارای مقدمه . ۳ - شخصی دارای حیثیت و نام و نشان .

فرهنگ عمید

۱. دارای دیباچه و مقدمه.
۲. شخص دارای عنوان و مقام.

پیشنهاد کاربران

طیبتی نیک گویمت بشنو
رسم مردی مجوی از معنون
هر چه تنگ است دستِ بخشش او
به همان حد گشاد دارد کون
شاعر: مِهسَتی گنجوی
عنوان شده، یاد شده، اسم مفعول از مصدر عنوان
نامدار
عنوان دار ، با مقام

بپرس