منجمد کردن


برابر پارسی: افسرانیدن

معنی انگلیسی:
congeal, curdle, freeze

فرهنگستان زبان و ادب

{freeze} [عمومی] به حالت انجماد در آوردن مواد غذایی در یخ زن

دانشنامه عمومی

منجمد کردن عکس در عکاسی، حالتی است که سوژه های متحرک را به صورت ایستا و ثابت ثبت می کند. برای ثابت کردن حرکت در عکس باید از سرعت بالای شاتر استفاده کرد. [ ۱]
عکس منجمد کردن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

chill (فعل)
خنک کردن، سرد کردن، خنک شدن، منجمد کردن

ice (فعل)
منجمد کردن، یخ بستن، منجمد شدن، شکر پوش کردن

congeal (فعل)
بستن، سفت شدن، منجمد کردن، ماسیدن، سفت کردن، یخ بستن

glaciate (فعل)
منجمد کردن، یخ بستن، منجمد شدن، یخ زدن، با برف یا یخ پوشاندن

فارسی به عربی

ثلج

پیشنهاد کاربران

فریز - فریز کردن
شجاندن
خاک دریا شود بسوزد آب
بفسرد نار و برق بشجاید.
دقیقی

بپرس