مهج

لغت نامه دهخدا

مهج. [ م َ ] ( ع مص ) مکیدن : مَهَج َ الولد امه مهجاً؛ مکید آن بچه شیر مادر خود را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آرمیدن بازن : مَهَج َ جاریته ؛ آرمید با کنیزک خود. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نیکو شدن روی : مَهَج َ فلان بعد علة؛ نیکوروی شد فلان پس از بیماری. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مهج. [ م ُ هََ ] ( ع اِ ) ج ِ مهجة.( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مهجة شود.

فرهنگ فارسی

جمع مهجه ٠

پیشنهاد کاربران

بیراهه رفته اندومی روندو حتماًبسیارزیادترخواهند رفت ( همانطور که میلیاردها
نفررفته اند ) .
مهج. [ مُ هَ ] ( ع اِ ) جمع واژه ی مهجة[مُ جَ]، مهجة : روح و ر وان، خون دل
در زیارت عاشورا و در سجده چنین آمده است : و اصحاب الحسین الذین بذلوا مُهَجَهُم دونَ الحسین علیه السلام ! یعنی اصحاب امام حسین علیه السلام کسانی بودند که خون قلب خود را فدای امام حسین علیه السلام کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

استاد فاطمی نیا می گوید: در زیارت اربعین یک جمله هست : و بذل مهجته فیک: خدایا! امام حسین ( ع ) ، مهجه خود را در راه تو داد. "مهجه" چیست؟ در لغت می گوید: المهجةالروح ؛مهجه یعنی روح . باز در لغت است: المهجة دم القلب ؛ مهجه یعنی خون قلب. و این چنین جمله را معنا می کند، خدایا امام حسین ( ع ) خون دلش را و جان و روحش را در راه تو فدا کرد: لیستنقذ عبادک من الجهالة :برای این که بندگان تو را از نادانی بیرون بیاورد.
کتابی از سید بن طاووس است به نام، مُهَجَ الدَّعوات و مَنهَجُ العبادات به معنای روح دعاها و راه عبادت ها.

بپرس