موچ


معنی انگلیسی:
chirp, twitter

لغت نامه دهخدا

موچ. ( اِ صوت ) حکایت آواز بوسه و از اتباع او ( ماچ است در اصطلاح عامه )؛ ماچ و موچ ، ماچ و بوسه. ( یادداشت مؤلف ). || صدایی شبیه به صدای ادا کردن لفظ «موچ » که از گنجشگ و پرندگان دیگر شنیده می شود.
- موچ زدن ؛ برآوردن صدایی شبیه به صدای ادا کردن لفظ «موچ » که از گنجشگ و پرندگان دیگر شنیده می شود.
- موچ کشیدن ؛ آوازی شبیه لفظ موچ برای خواندن گنجشکان از میان دو لب گرد کرده برآوردن. با صوتی شبیه صوت لفظ موچ گنجشک را خواندن. آوازی شبیه موچ از میان دو لب جمع و غنچه کرده برآوردن برای خواندن گنجشک بچه ای یا خندانیدن طفل شیرخواری. ( یادداشت مؤلف ).
|| صدایی که از لب جمع شده خارج کنند به منظور متوجه ساختن کودک نوزاد را. به سوی خود خواندن یا راندن و تشویق کردن اسبان. و رجوع به موچ کشیدن شود.

فرهنگ فارسی

ماچ و موچ . ۱ - ماچ و بوسه . ۲ - صدایی شبیه بصدای ادا کردن لفظ [ موچ ] که از گنجشک و پرندگان دیگر شنیده شود . ۳ - صدایی که از لب جمع شده خارج کنند بمنظور متوجه ساختن کودک نوزاد یا راندن و تشویق کردن اسبان

گویش مازنی

/mooch/ صوتی که به علامت توقف موقت بازی بکار می رفته است

واژه نامه بختیاریکا

چسبناک
مِلِق

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

1. چسبنده 2. رند
در گویش لری به کسی که بیماری واگیر داری داشته داشته باشد موچ گفته میشود
موچ بر وزن قوچ درگویش بوشهری به سرما خوردگی وزکام واگیردار اطلاق می شود

بپرس