ناشز

لغت نامه دهخدا

ناشز. [ ش ِ ] ( ع ص ) بلندنشیننده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( صراح ) ( منتخب اللغات ). آنچه که بلند برآمده باشد از مکانش. ما کان ناتاً مرتفعاً عن مکانه. ( المنجد ). مرتفع. ( اقرب الموارد ). ج ، نواشز.
- عرق ناشز ؛ رگ بلند برآمده و برجهنده از بیماری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ناتی ٔ، یضرب و یرتفع عن مکانه لداء او غیره. ( المنجد ).
- قلب ناشز ؛ دل از جای رفته از ترس. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ارتفع من مکانه رعبا. ( اقرب الموارد ): نشزت نفسه ؛ جاشت من الفزع. ( المنجد ). رجوع به نشز شود.
|| زنی که ناسازواری کند شوی را و در خشم آورد آن را و امتناع کند از آن. ( ناظم الاطباء ). زن ناسازگار. زنی که با شوهر خود ناسازگاری کند. که با شوی آرام نگیرد. ناسازوار با شوی. آنکه عصیان کند با شوی . رجوع به ناشزه شود. || مردی که بر زنش جفا کند. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ فارسی

بلند نشیننده مرتفع .

فرهنگ عمید

مردی که حقوق همسر خود را رعایت نمی کند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] هر گاه مرد از ادای حقوق زوجه اش خودداری کرد و او را کتک زد و جفا نمود، ناشز خواهد شد.
جابری عرب لو، محسن، فرهنگ فقه اصطلاحات اسلامی، ص۱۷۲.

پیشنهاد کاربران

بپرس