نالیدن


مترادف نالیدن: زاریدن، زاری کردن، ضجر، مویه کردن، موییدن، ناله کردن، تضرع کردن، شکایت کردن، شکوه کردن، گلایه کردن

معنی انگلیسی:
yammer, to groan, moan, whine, to lament, to complain, bemoan, gripe, grizzle, mope, repine, ululate, whimper, to moan

لغت نامه دهخدا

نالیدن. [ دَ ] ( مص ) زاریدن. با آواز بیان اندوه خویش کردن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). فریاد و فغان کردن. گریستن. ( آنندراج ). زاریدن. افغان کردن. به آواز اندوه خود را بیان کردن. ( فرهنگ نظام ). گریه کردن با بانگ و آواز. ناله کردن. اظهار درد و دوری نمودن و رنجیدن. ( ناظم الاطباء ). ضحیج. ضجر. تضجر. هیع. هن. نأت.نیئت. ( منتهی الارب ). زفیر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). هنین. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( صراح ). آه و فغان کردن. به زاری صدا برآوردن. بیتابی نمودن. زاریدن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
ای عاشق مهجور ز کام دل خود دور
می نال و همی چاو که معذوری معذور.
ابوشعیب هروی.
نبینیدخویشان و پیوستگان
نبینید نالیدن خستگان.
فردوسی.
پدر جست و برزد یکی سرد باد
بنالید و مژگان به هم برنهاد.
فردوسی.
منیژه چو بشنید نالید سخت
که بر من چه آمد ز بدخواه بخت.
فردوسی.
سحرگاهان بنالد مرغ بر شاخ
چو جان عاشقان از درد هجران.
ناصرخسرو.
چون به نزدیک مدینه رسید بیمار گشت. روزی چند برآمد می نالید. مردم می گفتند: یا رسول اﷲ! ماندگی راه است. ( قصص ص 233 ).
نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است
هرگز نشنیدیم ز پروانه نوائی.
سوزنی.
گهی بنالد بر مرده کسان او زار
به آوخ آوخ و درد و دریغ و هایاهای.
سوزنی.
خاقانیا بنال که بر ساز روزگار
خوشتر ز ناله تو نوائی نیافتم.
خاقانی.
چون ننالم که در خرابی دل
غم تن و اندُه زمانه خورم.
خاقانی.
در هوای چمن ای مرغ گرفتار منال
شب دراز است دمی در قفس و دام بخسب.
خاقانی.
با خود غزلی همی سگالید
گه نوحه نمود و گاه نالید.
نظامی.
بدان ماند اندرز شوریده حال
که گوئی به کژدم گزیده منال.
سعدی.
همه از دست غیر می نالند
سعدی از دست خویشتن فریاد.
سعدی.
بنال سعدی اگر عشق دوستان داری
که هیچ بلبل از این ناله در قفس نکند.
سعدی.
پیرمردی ز نزع می نالید
پیرزن صندلش همی مالید.
سعدی.
گویند یک شب با شاپور به هم در جامه خواب خفته بودمی نالید، شاپور پرسید: از چه می نالی ؟ این دختر گفت... ( فارسنامه ابن بلخی ص 62 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ناله کردن، زاری کردن، نالنده، ناله کنان، بنال
( مصدر ) ( نالیدنالدخواهدنالیدبنال نالنده نالان نالیده نالش ناله ) ۱ - ناله کردن فریادوفغان کردن : نبینید خویشان و پیوستگان نبینید نالیدن خستگان. ۲ - شکایت کردن گله کردن :[ ازکوتاهی عمرمی نالی ۳ ] ? - دعا کردن بازاری تضرع کردن : چندان دعاکن درنهان چندان بنال اندرشبان کز گنبد هفت آسمان درگوش تو آید صدا. ( دیوان کبیر.۴ ) ۶:۱ - نغمه محزون سردادن آوازحزن انگیز خواندن : طرفه مرغان بردرخت دین همی نالندزار اندر آن گلزار جانت را نوای زار کو ? یانالیدن موسیقی .بترنم در آمدن آن نواخته شدن آن : زنالیدن بوق و بانگ وسرود هوا گشت از آوازبی تار وپود. ۵- بانگ برداشتن خروشیدن :[ واگرهیچ چیزی آلوده بر آن ریگ افکنند بنالد چنانکه رعد بنالد] ۶- تظلم کردن دادخواهی کردن : [ و هرکس که پیش خواجه بزرگ رفت وبنالید جواب آن بودکه کارسلطان وعارض است ومرا درین باب سخنی نیست .] ۷- رنجیدن .۸- مریض شدنبیمارشدن :[ مسکین این فال بز دور است آمد و دیگر روزبنالیدوشب گذشته شدو آنجا دفن کردند ]

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) ۱ - گریه و زاری . ۲ - گله و شکایت کردن .

فرهنگ عمید

زاری کردن از درد یا از سوز دل، ناله کردن.

واژه نامه بختیاریکا

دا دا کِردِن

مترادف ها

grizzle (فعل)
نالیدن، نیشخند زدن، خاکستری کردن

whimper (فعل)
زوزه کشیدن، ناله کردن، نالیدن، ناله و شکایت کردن، با صدا حرکت کردن، زار زار گریه کردن، شیون و جیغ و داد کردن

groan (فعل)
ناله کردن، نالیدن

whine (فعل)
ناله کردن، نالیدن، ناله و شکایت کردن، با صدا حرکت کردن، با ناله گفتن

complain (فعل)
شکایت کردن، غرولند کردن، نالیدن، ناله و شکایت کردن

grunt (فعل)
نالیدن، خر خر کردن

snuffle (فعل)
نالیدن، تو دماغی حرف زدن، بو کشیدن، زهد فروشی کردن، با صدای بلند نفس کشیدن، با زحمت از بینی نفس کشیدن

فارسی به عربی

آهة , اشتک , نخیر

پیشنهاد کاربران

زُک
بروز دادن عوارض آزار ، و نفرین کردن به کسی
زک
ضج

بپرس