نان وقف

لغت نامه دهخدا

نان وقف. [ ن ِ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نانی که در راه خیرات دهند. ( ناظم الاطباء ) :
آن را که سیرت خوش و سرّی است با خدا
بی نان وقف و کاسه دریوزه زاهد است.
سعدی.
|| نانی که موقوفات دیگران به دست آرند. معاشی که به طفیل موقوفه ای تأمین شود : یکی را از علمای راسخ پرسیدند: چه گوئی در نان وقف ؟ گفت : اگر نان از بهر جمعیت خاطر می ستاند. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

نانی که در راه خیرات دهند یا نانی که از موقوفات دیگران بدست آرند .

پیشنهاد کاربران

بپرس