ضرب و جرح، صدمه، نقص عضو، جرح، کسیرا معیوب کردن
نقص عضو
/naqse~ozv/
معنی انگلیسی:
مترادف ها
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کم اندامی، کمندامی
کاستی اندام، ناتوان، کمبود اندام، بی اندام
نقص عضو داشتن
معلولیت
اندامکاست
از دست دادن عضوی از بدن
دیه انگشته دست چپ وسط
کاستی اندام