نواختن


مترادف نواختن: دلجویی کردن، ملاطفت کردن، موردتفقدقراردادن، نوازش کردن، به نوادرآوردن، ساززدن

معنی انگلیسی:
to play, perform, pick, tap, twang, to play (on), to strike, to beat, to caress

لغت نامه دهخدا

نواختن. [ ن َ ت َ ] ( مص ) نوازش نمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شفقت نمودن. ملاطفت کردن. مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ). تفقدکردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : مهلب بن ابی صفره چون از حرب ازارقه بپرداخت به نزدیک حجاج آمد و حجاج او را بنواخت و خلعت داد. ( ترجمه طبری بلعمی ).
از او شادمان گشت و بنواختش
به نوّی یکی پایگه ساختش.
فردوسی.
کی نامبردار بنواختش
برِ خویش بر تخت بنشاختش.
فردوسی.
فریدون فرزانه بنواختشان
ز راه سزا پایگه ساختشان.
فردوسی.
اگرچه رهی را تو کمتر نوازی
بپرهیز از دردسر وز گرانی.
منوچهری.
از آن پس نریمان ِ یل رانواخت
زبهرش بسی خسروی هدیه ساخت.
اسدی.
امیر وی را بنواخت و نیکوئی گفت و بازگشت. ( تاریخ بیهقی ص 125 ). خلعتها راست کردند و درپوشیدند و پیش آمدند و امیر ایشان را بنواخت. ( تاریخ بیهقی ص 544 ). خوارزمشاه ایشان را بنواخت و مثال داد تا قهندز را درپیچیدند. ( تاریخ بیهقی ص 348 ). وصیت پدر و احوال تقریر کرد، ملک او را بنواخت و عطا داد. ( قصص الانبیاء ص 177 ). هیچکس ایمان نیاورد مگر یک تن که او همه را بکشت و آن کس را بنواخت. ( قصص الانبیاء ص 193 ). بعد از آن ملک مصر ایشان را [ ابراهیم و همراهانش را ] بنواخت. ( مجمل التواریخ ). او را پیش آوردند و یوسف را بنواخت. ( مجمل التواریخ ). سلطان او را نعمت و خواسته می داد و اعتماد بر او زیادت می کرد و می نواخت. ( نوروزنامه ). پادشاه هر چهار را بنواخت و هر یک را منصبی ارزانی داشت. ( سندبادنامه ص 321 ).
بلی از فعل من فضل تو بیش است
اگر بنوازیَم بر جای خویش است.
نظامی.
چه فرزندی تو با این ترکتازی
که هندوی پدرکش را نوازی.
نظامی.
جز درِ تو قبله نخواهیم ساخت
گر ننوازی تو که خواهد نواخت ؟
نظامی.
مرا که پیش تو اقرار بندگی کردم
رواست گر بنوازی و گر برنجانی.
سعدی.
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود
لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش.
سعدی.
|| انعام دادن. ( ناظم الاطباء ). || عطا دادن. خلعت و تشریف دادن. رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود. || دست کشیدن به سر و روی کسی برای دلجوئی. ( فرهنگ فارسی معین ). کشیدن دست بر سر و روی کسی نمودن ِ مهربانی را. ناز کردن. ( یادداشت مؤلف ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نوازش، دلجویی کردن، ساززدن، نوازش کننده، دلنواز
( مصدر ) ( نواخت نوازدخواهدنواخت بنواز نوازنده نواخته نوازش ) ۱- دست کشیدن بسر و روی کسی برای دلجویی . ۲- نوازش کردن تفقدکردن ملاطفت کردن : بنده حلقه بگوش ار ننوازی برود لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه بگوش . ( گلستان .چا.فروغی .بخ .۳ ) ۲۱- خواهش کسی را بر آوردن بمرادرسانیدن . ۴ - آلت موسیقی را بصدا در آوردن ساززدن . ۵ - آوازخواندن سرودن .۶ - بر زمین زدن .

فرهنگ معین

(نَ تَ )(مص م . ) ۱ - نوازش کردن ، دلجویی کردن . ۲ - ساز زدن . ۳ - زدن ، کتک زدن .

فرهنگ عمید

۱. نوازیدن، نوازش کردن.
۲. ساز زدن.
۳. [قدیمی] دلجویی کردن.
۴. [قدیمی] بر زمین زدن چیزی.

واژه نامه بختیاریکا

هُف کردن

مترادف ها

execute (فعل)
ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن

play (فعل)
بازی کردن، زدن، تفریح کردن، نواختن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ی نمایش ظاهر شدن

sound (فعل)
زدن، صدا کردن، گمانه زدن، نواختن، سروگوش آب دادن، بصدا در اوردن، بنظر رسیدن، به نظر رسیدن، صدا دادن، بگوش خوردن، ژرفاسنجی کردن

strike up (فعل)
نواختن، نواخته شدن

فارسی به عربی

صوت , نفذ

پیشنهاد کاربران

فروکاستنِ تکواژهایِ کارواژه یِ ( آواختن ) یا آوازیدن
1 - پیشوندِ ( آ )
2 - واختن یا وازیدن ( بُن کنونی: واز ) و ( نشانه مصدریِ "یدن" )
پیشوندِ ( آ ) پیشوندی برای " ورود به یک حالت یا کیفیت یا تجربه یِ جدید و تازه " است.
...
[مشاهده متن کامل]

کارواژه "واختن" با بُن کنونیِ "واز" در پارسیِ میانه به چمِ "گفتن، صحبت کردن" بوده است که با "واژه، واج، واک و. . . " همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کارواژه "نِواختن" یا "نِوازیدن" نیز از
1 - پیشوندِ "نِ"
2 - واختن یا وازیدن ( بُن کنونی: واز ) و ( نشانه مصدریِ "یدن" )

زدن/کوبیدن ( کوفتن )
نمونه:
این بار کشیده ای زیر گوشت می نوازم تا از خواب بپری و با خود نیندیشی که مانند همیشه ترا نوازش خواهم نمود ( مورد تفقد قرار خواهم داد ) ـــــ> با اشاره به برابرهای یاد شده در بالا و نشان دادن اینکه واژگون آن ها نیز بکار می رود.
نواختن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " نواختن" می نویسد : ( ( نواختن در معنی گرامی داشتن و نوازش کردن به کار رفته است . معنای دیگر آن نوا برآوردن از ساز و رامشگری است. چنان می نماید که نواختن مصدری است که بر پایه ی نوا و نواگ niwag در پهلوی ، ساخته شده است . معنای نخستین در آن معنایی کنایی می تواند بود که از جنبش نرم و نوازشْ گونه ی انگشتان رامشگر بر تارهای ساز بر آمده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( بفرمودشان تا نوازند گرم ؛
نخوانندشان جز به آواز نرم ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 256. )

صدمه زدن
آهنگ زدن

بپرس